گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر عاملی
جلد اول
[سوره البقرة [ 2]: آیه 228




وَ المُطَلَّقات یَتَرَبَّصنَ بِأَنفُسِهِن ثَلاثَۀَ قُرُوءٍ وَ لا یَحِلُّ لَهُن أَن یَکتُمنَ ما خَلَقَ اللّه فِی أَرحامِهِن إِن کُن یُؤمِن بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ
أَحَقُّ بِرَدِّهِن فِی ذلِکَ إِن أَرادُوا إِصلاحاً وَ لَهُن مِثل الَّذِي عَلَیهِن بِالمَعرُوف وَ لِلرِّجال عَلَیهِن دَرَجَ ۀٌ وَ اللّه عَزِیزٌ حَکِیم [ 228 ] -قرآن-
جمع قرء بمعنی هنگام و مقصود اینجا هنگام عادت زنانه است و هنگام پاکی از عادت زنانه نیز معنی « قُرُوءٍ » : 394-1 معنی لغات
- باشرف، نیرومند، کمیاب، محترم، سخت و غیر مقدور. -قرآن- 1 « عَزِیزٌ » 22- جمع بعل بمعنی شوهر. -قرآن- 13 « بعولۀ » . شده است
10 جهت نزول: طبري: قتاده گفت: قبل از اسلام ممکن بود در حال بارداري زن را طلاق دهند و او آشکار نمیکرد و با آن حال با
مرد دیگري ازدواج میکرد و بچه را باو نسبت میداد اینکه آیه براي جلوگیري از اینکه عمل زنها نازل شد. ترجمه: 228 و زنان
طلاق داده باید سه دوران پاکی و ناپاکی را برگذار کنند بخودداري از همسري با دیگري، و اگر خدا و روز پاداش باور دارند روا
صفحه 216 از 298
نیست عادت و بارداري خود پنهان دارند [و مردان را گول بزنند] و اگر بروزگار خودداري زنان، شوهرانشان بر سر سازگاري آیند
و بخواهند همسري از سر گیرند سزاوارترند بهمسري آنان از دیگر مردان. و همچنان که زنان وظائفی در برابر شوهران دارند
حقوقی برايشان بر آنان باشد بآن گونه که رسم است و آئین مردمی و البتّه مردان را بر زنان برتري است [که تواناترند و چیرهتر] و
خداوند برتر است و گرامی و دانا [که شما را چنین رهبري میکند]. سخن مفسّرین: ثلاثۀ قروء- طبري: اختلاف است که قرء عادت
زنانه است یا طهارت از آن. سعید بن مسیّب گفت: علی فرمود تا زن از سوّمین نوبت عادت غسل نکند [ صفحه 437 ] شوهر اوّل
سزاوارتر است باو، از گرفتن شوهر دیگر و هم از علی [ع] پرسیدند از تکلیف مردي که زنی دارد و او را طلاق میدهد آن حضرت
فرمود شوهر حق بازگشت از طلاق و آشتی با زن دارد تا آنگاه که او از سوّمین نوبت زنانه پاك شود و غسل کند و نماز بر او
حلال شود. ولی زید بن ثابت گفت: اگر مرد زن خود را طلاق داد تا او بنوبت سوّم عادت نرسیده است حق آشتی دارد و چون زن
نوبت سوّم عادت خود را دید حق بازگشت شوهر ساقط است و مذهب ابو حنیفه نیز همین است. ابو الفتوح: مقصود از ثلاثۀ قروء
سه نوبت پاك شدن از عادت است در مذهب ما و شافعی هم بر اینکه عقیده است. شهید اوّل و دوّم نیز در لمعۀ و شرح آن
نوشتهاند: سه دوره پاکی از عادت را باید برگذار کنند و دوران اوّل آن موقعی است که طلاق انجام شده است اگرچه مدّتش کم
ما خَلَقَ » باشد. وَ لا یَحِلُّ لَهُن أَن یَکتُمنَ ما خَلَقَ اللّه فِی أَرحامِهِن-َّ 227 ابو الفتوح: از إبن عبّاس و قتاده و مقاتل نقل است مقصود از
فرزند و عادت زنانه است، یعنی آنگاه که زن طلاق گرفته و در دوران عدّه است مرد بخواهد رجوع کند و او «َّ اللّه فِی أَرحامِهِن
هنوز در حال عادت زنانه است و دورهي سوّم او بآخر نرسیده است و او پوشیده بدارد و بگوید پاك شدهام تا حق رجوع مرد را
ساقط کند و هم چنین اگر اولاد داشته باشد و پنهان کند تا از نسبت فرزندي او را محروم کند هر دوي اینکه کتمان حرام است: -
194 إِن أَرادُوا إِصلاحاً- 227 ابو الفتوح: اعراب براي آزار همسر خود او را طلاق میدادند و بلاتکلیف - 76 -قرآن- 155 - قرآن- 1
رها میکردند تا مدّت عدّه بآخر نرسیده دوباره با او بر سر صلح و سازش میآمدند و باز طلاق میدادند و چون مدّت عدّه نزدیک
بتمام میشد باز رجوع و آشتی میکردند بهمین گونه اینکه عمل را تکرار میکردند. اینکه است که گفته شده است حق رجوع
22 [ صفحه 438 ] وَ لَهُن مِثل الَّذِي - بزناشوئی در صورتی است که نظر اصلاح و خیرخواهی باشد نه آزار و ناراحتی. -قرآن- 1
عَلَیهِن-َّ 227 ابو الفتوح نوشته است: در خبر است زن معاذ رسول ص را گفت: یا رسول اللّه حق زنان بر مردان چیست! گفت: آنکه
بر روي ایشان نزنند و ایشان را زشت نخوانند و از آنچه خورند ایشان را هم از آن دهند و آنچه پوشند ایشان را هم پوشانند و از
40 کشف نوشته: مصطفی ص فرمود: اینکه زنان زیر دستان شمااند و امانت خدااند بنزدیک شما با - ایشان هجران ننمایند. -قرآن- 1
ایشان نیکوئی کنید. و ایشان را خیر خواهید. خاصّه که پارسا باشند و شایسته که زن پارساي شایسته سبب آسایش مرد باشد و یار
وي در دین. روزي عمر خطاب گفت یا رسول اللّه از دنیا چه گیرم و چه برگزینم! رسول جواب داد: زبانی ذاکر و دلی شاکر و زنی
شایستهي پارسا. رسول خدا علیه السلام گاه بودي که در مکاشفات کاري عظیم بر وي درآمدي که قالب وي طاقت آن نداشتی
باین نحو خواستی که خود را قوّتی دهد تا طاقت کشیدن بار وحی را دارد پس چون ویرا فازین «170»« کلّمینی عایشۀ » بعایشه گفتی
549 -پاورقی- - پاورقی- 547 - «2«171»« ارحنا یا بلال » عالم دادندي و آن قوت تمام شدي تشنگی آن کار بر وي غالب شدي گفتی
756-754 اندرین عالم غریبی ز آن همی گردي ملول || تا ارحنا یا بلالت گفت باید بر ملا پس روي بنماز آوردي و قرّة العین
خود در نماز بازیافتی عایشه گفت: از آن پس که روي بنماز آوردي گوئی هرگز ما را نشناخت و ما او را نشناختیم و بودي که در
عالم تحقیق اینکه گردش را نشر و تجلّی «172»« لی مع اللّه وقت لا یسعنی غیر ربّی » : تجلّی جلال چنان مستغرق شدي که گفتی
خوانند اگر نه ستر حق بودي در معارضهي جلال تجلّی، بنده در آن بسوختی و با سطوات سلطان حقایق پاي نداشتی، آن مهتر عالم
- و آن سیّد مملکت بنی آدم که گاه گاه استغفار کردي آن طلب ستر بود که میکرد و پوشش، آنگه ستر وي اینکه -پاورقی- 279
281 [ صفحه 439 ] بود که ساعتی با عایشه پرداختی و با وي عیش کردي. ابو عبد اللّه خفیف را گفتند که عبد الرّحیم اصطخري
صفحه 217 از 298
چرا با سگبانان بدشت میشود و قبا میببندد! گفت: میخواهد که از بار وجود سبکتر گردد و دمی بر زند: و نظیر آن است اینکه شعر:
61 میگوید: بهانهاي جویم که تو را فراموش کنم تو در یاد آئی، - فرمت- 59 -» ارید لانسی ذکرها فکانّما || تمثّل لی لیلی بکل مکان
بهانه بگریزد و من خیره فرو مانم. پیر طریقت گفت: الهی چون از یافت تو سخن گویند در علم خود بگریزم بر زهرهي خود ترسم
در غفلت آویزم، همواره از سلطان عیان در پردهي غیب میآویزم نه کامم بی، لیکن خویشتن را در غلطی افکنم تا دمی بر زنم. وَ
لِلرِّجال عَلَیهِن دَرَجَ ۀٌ- 227 ابو الفتوح: إبن عبّاس گفت: برتري درجهي مرد بر زن بواسطهي مهر و مخارج است که مرد تحمّل
میکند و گفتهاند بعقل و میراث برتري دارد، و قتاده گفت: بواسطهي جهاد که آنها موظّف هستند پس برتري دارند بر زنها که
35 طبري: إبن عبّاس گفته است یعنی باید مردها یک درجه بر زنها برتري داشته - اینکه حکم بر آنها معیّن نشده است. -قرآن- 1
باشند چون بردباري و تحمّلشان بیشتر است پس باید گذشت آنها بیشتر باشد و در نتیجه موجب برتري مردها بر زنها در اخلاق و
آداب زندگی خواهد بود. وَ اللّه عَزِیزٌ حَکِیم-ٌ 227 طبري نقل است: مقصود آن است که خداوند کمال توانائی دارد بر سزاي آنها
27 عبده: اینکه درجه و حقوق که دین اسلام براي زن معیّن کرده است در - که اینکه چند حکم اینکه آیه را فرمان نبرند. -قرآن- 1
هیچ دین [ صفحه 440 ] و تمدّنی اینکه اندازه مراعات زن نشده است نه قبل از اسلام و نه بعد از آن. اینکه ملل اروپائی که زنها را
احترام میکنند و مقام او را محترم میشمارند بمراتب کمتر از اسلام رعایت حال آنها را دارند در بعضی از ملل اروپا هنوز زن حقّ
تصرّف در اموال خود را بدون اجازهي شوهر ندارد. در پنجاه سال پیش زن در اروپا بحکم کنیز و زر خرید بود بود مثل زن عرب
در قبل از اسلام و عجیب است که آنها بر ما مفاخرت میکنند و ما را در رفتار با زنها وحشی میشمارند با اینکه تمدّن آنها در
رعایت حقوق زن از دین ما بسیار ناقصتر است. یکی از جهان گردهاي فرنگی روزي در جامع از هر بدیدن من آمد چون در
مسجد مشغول گردش شدیم چشمش بدختري افتاد که در مسجد راه میرفت تعجّب کرد و گفت: ما شنیدهایم که در دین اسلام
براي زن روح و عالم دیگر تصدیق نشده است و موظّف بعبادت نیست من باشتباهش آگاهش کردم و آیات قرآن را براي او که در
اینکه مطلب بود تفسیر کردم. ما: 174 - طلاق در اسلام طوري معیّن شده است که براي آسایش از ناسازگاري زن و شوهر وسیلهي
فرق طلاق زن و رها کردن او اینکه است که طلاق بر طبق رضایت :«174» ساده و آسانی است. منتسکیو در روح القوانین مینویسد
طرفین صورت میگیرد و در ناسازگاري یکدیگر انجام میشود لیکن رها کردن بر طبق میل یک طرف است با اینکه میل طرف دیگر
در آن نیست. بطور کلّی قانونی که اختیار رها کردن را بشوهر واگذار کرده است قانون سختی است زیرا شوهر میتواند بهزار وسیله
زن را مطیع و فرمانبردار نماید بدون آنکه ناچار برها کردن آن شود ولی زن خیلی کم میتواند شوهر را براه راست وا دارد. و زنی
که شوهرش او را رها کرد بسیار مشکل است بتواند شوهر دیگر پیدا نماید چون قسمت مهم زیبائی و جوانی خود را در خانهي
شوهر اوّل از دست داده و دیگر جذّابیّت اوّلی را ندارد و هوا خواهان او قطعا کمتر خواهند بود. در هر حال مللی که اختیار فرق
طلاق زن و رها کردن او اینکه است که طلاق بر طبق رضایت طرفین صورت میگیرد و در ناسازگاري یکدیگر انجام میشود لیکن
رها کردن بر طبق میل یک طرف است با اینکه میل طرف دیگر در آن نیست. بطور کلّی قانونی که اختیار رها کردن را بشوهر
واگذار کرده است قانون سختی است زیرا شوهر میتواند بهزار وسیله زن را مطیع و فرمانبردار نماید بدون آنکه ناچار برها کردن آن
شود ولی زن خیلی کم میتواند شوهر را براه راست وا دارد. و زنی که شوهرش او را رها کرد بسیار مشکل است بتواند شوهر دیگر
پیدا نماید چون قسمت مهم زیبائی و جوانی خود را در خانهي شوهر اوّل از دست داده و دیگر جذّابیّت اوّلی را ندارد و هوا خواهان
173 [ صفحه 441 ] ئی بمرد واگذار نمودهاند بهتر آن بود که - او قطعا کمتر خواهند بود. در هر حال مللی که اختیار -پاورقی- 171
و در عوض فقط اختیار طلاق بمرد داده میشد. در کشورهائی که تعدّد زوجات معمول است «175» اینکه اختیار را بزن نیز میدادند
مرد نباید قاعدتا زنش را رها نماید زیرا اگر اخلاق مرد با زن جور نیست تقصیر مرد است بواسطهي تعدّد زوجات او و زن بیگناه
است. در قانون مکزیک زن و شوهر نمیتوانند یکدیگر را رها نمایند لیکن میتوانند یکدیگر را طلاق دهند. و بهمین جهت است
صفحه 218 از 298
که ازدواج مجدّد آنها با شرایط سخت انجام میگیرد. روملوس قانونگذار مشهور روم بشوهر اجازه داد که اگر زنش با مرد دیگر
همخواب شد و یا در صدد تهیهي زهر برآمد یا کلید ساختگی بکار برد میتواند او را رها نماید ولی اینکه اختیار را بزن نداده است.
در آتن زنان و مردان هر دو حق رهائی داشتند. و بعدها که اینکه قانون را از یونان بروم آوردند زنان رومی هم حق رهائی داشتند.
و بعدها که اینکه قانون را از یونان بروم آوردند زنان رومی هم حق رها کردن شوهر را پیدا کردند. و در قانون روملوس معیّن شده
است که اگر مردي در غیر موارد سه گانه زن خود را طلاق دهد باید نصف اموال خود را باو بدهد و نصف دیگر را وقف [سرس]
ربّ النّوع زراعت نماید.و در عوض فقط اختیار طلاق بمرد داده میشد. در کشورهائی که تعدّد زوجات معمول است مرد نباید
قاعدتا زنش را رها نماید زیرا اگر اخلاق مرد با زن جور نیست تقصیر مرد است بواسطهي تعدّد زوجات او و زن بیگناه است. در
قانون مکزیک زن و شوهر نمیتوانند یکدیگر را رها نمایند لیکن میتوانند یکدیگر را طلاق دهند. و بهمین جهت است که ازدواج
مجدّد آنها با شرایط سخت انجام میگیرد. روملوس قانونگذار مشهور روم بشوهر اجازه داد که اگر زنش با مرد دیگر همخواب
شد و یا در صدد تهیهي زهر برآمد یا کلید ساختگی بکار برد میتواند او را رها نماید ولی اینکه اختیار را بزن نداده است. در آتن
زنان و مردان هر دو حق رهائی داشتند. و بعدها که اینکه قانون را از یونان بروم آوردند زنان رومی هم حق رهائی داشتند. و بعدها
که اینکه قانون را از یونان بروم آوردند زنان رومی هم حق رها کردن شوهر را پیدا کردند. و در قانون روملوس معیّن شده است که
اگر مردي در غیر موارد سه گانه زن خود را طلاق دهد باید نصف اموال خود را باو بدهد و نصف دیگر را وقف [سرس] ربّ النّوع
89 اینکه بود نمونهاي کوچک از حق جدائی زن و شوهر در نظر ملل متمدّن، و چون با اقسام طلاق در - زراعت نماید. -پاورقی- 87
اسلام مقایسه کنیم و اختیاراتی که در ضمن عقد ازدواج میتواند زن براي خود معیّن کند هیچ تضییع حقّی نسبت بزن یا مرد نشده
است رعایت آسایش زن منظور شده است که میتواند از شوهر خود جدا شود « خلع » است و همچنین در یک قسم از طلاق که طلاق
-2 مسئله عدّه است براي زن که از شوهر خود جدا میشود در آیه مدّت معیّن شده است که از اختیار شوهر جدید خودداري نماید تا
اینکه اگر فرزندي از او داشته باشد معلوم شود، البتّه اینکه مطلبی است که در آن نسب و وابستگی بپدر و مادر رعایت شده است و
خود موجب کمال ارزش عواطف و احساسات بشري است که باید باین وسیله محفوظ بماند چه اگر زنی دیروز با مردي بسر برده و
امروز با دیگري و فردا فرزندي [ صفحه 442 ] داشته باشد در اینگونه توالد هیچ عاطفه و محبّت پدر فرزندي در میان نخواهد بود
البتّه زن در تربیت اینگونه فرزند بلاتکلیف خواهد بود و در نتیجه آن فرزند از حظّ تربیت و لذّت عواطف پدر و مادر محروم میشود
و شاید باین جهت در دنبالهي آیه تأکید شده است که آنچه در نهان دارند بگویند و پنهان ندارند تا موجب آمیختگی نسل و گم
شدن رابطهي پدر و فرزندي نشوند. 3- قسمت دیگر باقی گذاردن حق بازگشت زناشوئی است براي مدّت معیّن که باز روابط و
شاید بجاي « وَ لِلرِّجال عَلَیهِن دَرَجَ ۀٌ » احساسات میان زن و مرد تجدید شود و تا ممکن است اینکه علاقه گسیخته نشود. 4- جملهي
دلیل بر وظایف گذشته باشد و پس از آنکه تأکید شده است حق زن باید رعایت شود و مرد باید وظایف خود را نسبت باو انجام
دهد اینطور استدلال بر آن شده است: که چون مرد بر زن تفوّق دارد پس شایستهتر است برعایت حقوق زن و تفوّق مرد توانائی
فکري و بدنی او است بر انجام نیازمندیهاي مادّي و معنوي و اگر زنی پیدا شود که بر بسیاري از مردان برتر باشد نقص اینکه حکم
50- نیست که آن کم است و ناچیز. -قرآن- 13
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 229
الطَّلاق مَرَّتان فَإِمساك بِمَعرُوف أَو تَسرِیح بِإِحسان وَ لا یَحِلُّ لَکُم أَن تَأخُذُوا مِمّا آتَیتُمُوهُن شَیئاً إِلاّ أَن یَخافا أَلاّ یُقِیما حُدُودَ اللّه فَإِن
خِفتُم أَلاّ یُقِیما حُ دُودَ اللّه فَلا جُناحَ عَلَیهِما فِیمَا افتَدَت بِه تِلکَ حُ دُودُ اللّه فَلا تَعتَدُوها وَ مَن یَتَعَدَّ حُ دُودَ اللّه فَأُولئِکَ هُم الظّالِمُونَ
با صداي جلو جیم بمعنی گناه و « جُناحَ » . رها کردن و بحال خود گذاشتن «ٌ تَسرِیح » : 384 [ صفحه 443 ] معنی لغات - 229 ] -قرآن- 1 ]
صفحه 219 از 298
از مصدر افتداء بمعنی خود را بوسیلهي مال یا چیزي دیگر خلاص کردن و « افتَدَت » . با زبر یعنی بال پرنده و بازو و زیر بغل انسان
167 طبري: مردي از - 67 -قرآن- 157 - 24 -قرآن- 58 - پرداختن زن مالی بشوهر خود براي طلاق گرفتن جهت نزول: -قرآن- 13
انصار بر همسر خود خشمگین شد باو گفت: هرگز با تو آمیزش نخواهم کرد و از بند زناشوئی هرگز رها نخواهی شد. آن زن
پرسید: اینکه چگونه میشود! گفت: تو را طلاق میگویم و بازمیگردم و پیوسته چنین خواهم کرد آن زن شکایت به پیغمبر کرد اینکه
آیه نازل شد. ترجمه: [اختیار که مردان دارند] 229 دو نوبت طلاق است و پس [از نوبت دوّم یا ] با خوشرفتاري زن را نگاه میدارد
[و با او آشتی میکند] یا با نکوکاري او را رها میکند [که طلاق سوّم شود و آشتیپذیر نباشد.] جهت نزول: طبري: حبیبه دختر
سهل انصاري همسر بود با ثابت بن قیس بن شمّاس روزي رفت نزد پیغمبر و عرض کرد: دیگر سر من با سر ثابت بر یک بالین
فراهم نخواهد شد. چون یک روز گوشهي خیمه را بالا کردم دیدم او در میان چند نفر میآید و از همهي آنها سیاهتر و کوتاهتر و
زشتتر است، و اگر من را از او جدا نکنی میترسم مرتکب کاري بشوم که موجب هلاکتم بشود، پیغمبر از ثابت سؤال فرمود تو چه
میگوئی! عرض کرد بهترین سرمایهام باغچهاي بوده است که باو دادهام آن را بمن برگرداند. زن عرض کرد: آنرا با علاوه میدهم.
پیغمبر فرمود فقطّ همان باغچه را بده. او داد و از شوهر خود جدا شد. ترجمهي دنبالهي آیه 229 : و روا نیست براي شما از آن مهر
که بزنان دادهاید [ صفحه 444 ] چیزي بگیرید مگر [زن چنان دلتنگ باشد که] ترسند احکام خدا را بپاي ندارند [و بر خلاف دین
کاري کنند] که اگر ترسیدید از حکم حق تجاوز میشود باك نیست زن بمرد چیزي بدهد و خود را از بند زناشوئی او آسوده کند.
اینکه است احکام خداوند که نباید از آن بگذرید و آنها که از حدود و اندازههاي معیّن خدائی بگذرند ستمکاران بوند. سخن
مفسّرین: الطَّلاق مَرَّتان-ِ 228 طبري از إبن عباس: اگر مردي دو نوبت همسر خود را طلاق گفت و باز آشتی کرد از خداي بترسد
که نوبت سوّم او را طلاق گوید و باید با او بنیکی رفتار کند و یا اگر او را سوّم بار طلاق گفت باید با او احسان کند و از حقّش
کم نکند و ستم ننماید. و هم طبري نقل کرده است: ابو رزین گفت مردي به پیغمبر عرض کرد: خدا در قرآن گفته است: -قرآن-
24 -قرآن- - قرآن- 1 - .«ٍ أَو تَسرِیح بِإِحسان » پس طلاق نوبت سوّم کجا گفته شده است! فرمود: اینکه جمله «ِ الطَّلاق مَرَّتان » 21-1
118-92 برهان: إبن بابویه در کتاب فقیه از علی بن موسی [ع] نقل کرده است که فرمود خداوند اذن داده است دو مرتبه زن را
یعنی طلاق سوّم که ناپسند است نزد خدا و بر مردم حرام میشود «ٍ تَسرِیح بِإِحسان » و جملهي «ِ الطَّلاق مَرَّتان » : طلاق بدهند باین جمله
185 -قرآن- - مگر بعد از آنکه با مرد دیگر ازدواج کند از نظر اینکه مردم طلاق را سبک نشمارند و بزنها ستم نکنند. -قرآن- 162
218-196 کشف نوشته است: حسن بن علی علیه السلام زنی داشت او را طلاق داد پس چهل هزار درم مهر آن زن بود بوي فرستاد
مرا خواستهي جهان چه بکار « متاع قلیل من حبیب مفارق » : تا دلش خوش شود. زن آن مال پیش نهاد و گریستن درگرفت و گفت
است که کنارم تهی از یار است و دوست از من بیزار است: کسی کش مار نیشی بر جگر زد || ورا تریاق سازد نی طبرزد [ صفحه
445 ] گویند: اینکه سخن با حسن بن علی افتاد در وي اثر کرد و او را مراجعت کرد. پیر بزرگ بسیار گفتی: دل رفت و دوست
67- فرمت- 65 -» رفت ندانم || که از پس دوست روم یا از پس دل حشاشۀ نفس ودّعت یوم ودّعوا || فلم أدر أيّ الظّ اعنین اودّع
فردا برود هر دو گرامی بدرست || بدرود که را کنم! ندانم ز نخست گفتا بسرم ندا آمد که از پس دوست شو که عاشق را دل از
بهر وصال دوست باید چون دوست نبود دل را چه کند! إِلّا أَن یَخافا أَلّا یُقِیما حُ دُودَ اللّه-ِ 228 طبري: در قرآن قدیمی که مال ابیّ
و نوشته است: که در « الّا ان یظنّا الّا یقیما حدود اللّه فان ظنّا ان لا یقیما » 47- بن کعب بوده است اینکه طور نوشته است: -قرآن- 1
بوده است. کشف نوشته است: و اینکه خوف بمعنی علم است میگوید: مگر که بدانند که « الّا ان تخافوا الّا یقیما » قرائت إبن مسعود
اندازههاي خدا در معاملت و صحبت بپاي نتوانند داشت آنگه روا باشد که زن خویشتن را بکاوین خویش از شوي باز خرد و جدائی
بضم یاء خوانند و در اینکه قرائت خوف بمعنی ترس باشد لابدّ میگویند: مگر شوي زن را بترساند و « یخافا » جوید. یعقوب و حمزه
أَلّا » : زن شوي را و ترسانیدن آن است که از صحبت ملالت نماید و از دل و خوي خود نبایست بیرون دهد. طبري: بعضی گفتهاند
صفحه 220 از 298
اینکه است که زن با مرد بدرفتاري و بدخوئی کند، و بعضی دیگر گفتهاند معنی اینکه است: مرد با زن بدزبانی «ِ یُقِیما حُ دُودَ اللّه
21 [ صفحه 446 ] ع: یعنی زن مالی ببخشد، و در اندازهي آن اختلاف کردهاند - 54 فِیمَا افتَدَت بِه-ِ 228 -قرآن- 1 - کند. -قرآن- 23
اینکه است که اگر فقط زن از مرد بدش میآید و مرد میترسد که بنافرمانی و زحمت او دچار شود جایز است «177» در مذهب ما
آنچه مهر داده و علاوه نیز بگیرد و اگر هر دو از یکدیگر ناراضی باشند بایستی کمتر از مهر را بگیرد و إبن عبّاس و إبن عمر و
مجاهد گفتهاند: میتواند از مهر کمتر یا بیشتر بگیرد، و ربیع و زهري و عطا و شعبی گفتهاند: فقط مهر را میتواند بگیرد. و از علی [ع]
نیز اینکه را روایت کردهاند.اینکه است که اگر فقط زن از مرد بدش میآید و مرد میترسد که بنافرمانی و زحمت او دچار شود جایز
است آنچه مهر داده و علاوه نیز بگیرد و اگر هر دو از یکدیگر ناراضی باشند بایستی کمتر از مهر را بگیرد و إبن عبّاس و إبن عمر و
مجاهد گفتهاند: میتواند از مهر کمتر یا بیشتر بگیرد، و ربیع و زهري و عطا و شعبی گفتهاند: فقط مهر را میتواند بگیرد. و از علی [ع]
87 جواهر کتاب نکاح: آنچه از کتاب و سنّت بر ما معلوم شده است اینکه است که - نیز اینکه را روایت کردهاند. -پاورقی- 85
شوهر فدا و عوض طلاق میتواند از زن بگیرد هر چه قابل تملّک باشد چه کم چه زیاد چه معیّن چه نامعیّن باشد تا آن اندازه که
بواسطهي مجهول بودن مبلغ نزاع و اختلاف تولید نشود. وَ مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّه-ِ 228 طبري: یعنی آنکه از اینکه دستورها که براي
مرد و زن معیّن شده است تجاوز کرد و بآنچه روا نیست رفتار کرد ستمکار است بر نفس خود که خویشتن را آمادهي خشم و
33 روح البیان: اگر زن از انحرافات اخلاقی مصون بود و بعفّت متّصف بایستی شوهر با او - عذاب خداوند کرده است. -قرآن- 1
نیکی رفتار کند و اگر از او بدخلقی و رفتار ناپسند مشاهده کند صرف نظر نماید و پیروي پیغمبر کند در حسن معاشرت با زنها.
حسینی نوشته است: مردي گمان مبر که بزور است و پر دلی || با نفس اگر جهاد کنی مرد کاملی اهل معرفت گفتهاند: اگر مایل
بطلاق شدي اوّل نفس خود را طلاق بده. شعر: [ صفحه 447 ] هر کس زن نفس شوم را داد طلاق || جفتش نبود بزیر اینکه نیلی
طاق از مزبلهي نفس قدم بیرون نه || تا روحت کند نسیم وصل استنشاق مثنوي: مجلّد دوّم در ضمن قصّهي موسی و شبان اشارهي
بزشتی طلاق و جدائی از همسر نموده است: وحی آمد سوي موسی از خدا || بندهي ما را ز ما کردي جدا تو براي وصل کردن
آمدي || نی براي فصل کردن آمدي تا توانی پا منه اندر فراق || ابغض الاشیاء عندي الطّلاق سخن ما: همان است که ترجمه
کردیم و نقل از دگران.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 230 تا 231
فَإِن طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَه مِن بَعدُ حَتّی تَنکِحَ زَوجاً غَیرَه فَإِن طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَیهِما أَن یَتَراجَعا إِن ظَنّا أَن یُقِیما حُدُودَ اللّه وَ تِلکَ حُدُودُ
اللّه یُبَیِّنُها لِقَوم یَعلَمُونَ [ 230 ] وَ إِذا طَلَّقتُم النِّساءَ فَبَلَغنَ أَجَلَهُن فَأَمسِکُوهُن بِمَعرُوف أَو سَرِّحُوهُن بِمَعرُوف وَ لا تُمسِکُوهُن ضِ راراً
لِتَعتَدُوا وَ مَن یَفعَل ذلِکَ فَقَد ظَلَمَ نَفسَه وَ لا تَتَّخِذُوا آیات اللّه هُزُواً وَ اذکُرُوا نِعمَتَ اللّه عَلَیکُم وَ ما أَنزَلَ عَلَیکُم مِنَ الکِتاب وَ الحِکمَۀِ
از مصدر تراجع بمعنی هر یک « یَتَراجَعا » : 670 معنی لغات - یَعِظُکُم بِه وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ بِکُ ل شَیءٍ عَلِیم [ 231 ] -قرآن- 1
25 شأن نزول: طبري: عایشه گفت: رفاعهي قرظی سه نوبت زن خود را طلاق گفت آن زن - بسوي دیگري بازگشتن. -قرآن- 13
پس از عدّه با عبد الرّحمن پسر زبیر ازدواج کرد و خدمت پیغمبر رفت و عرض کرد: من زن رفاعه بودهام و پس از سه نوبت که
طلاق میان ما انجام شده است با عبد الرّحمن ازدواج کردهام و سوگند بخدا او چیزي ندارد مگر مانند پرز مخمل [ یا نخ کنار
لا حتّی تذوق عسیلته و یذوق هو » ! پارچه] آن حضرت تبسّم [ صفحه 448 ] د آنگاه فرمود: شاید میل داري باز با رفاعه ازدواج کنی
ابو بکر حضور پیغمبر بود، و خالد بن سعید بن عاص چون اجازهي ورود نداشت بیرون در بود اینکه گفتگو را شنید «178»« عسیلتک
ابو بکر را آواز داد: چرا اینکه زن را جلو گیري نمیکنی که چنین گستاخانه حضور پیغمبر سخن گوید!ابو بکر حضور پیغمبر بود، و
خالد بن سعید بن عاص چون اجازهي ورود نداشت بیرون در بود اینکه گفتگو را شنید ابو بکر را آواز داد: چرا اینکه زن را جلو
صفحه 221 از 298
116 ابو الفتوح: پس از چندي آن زن حضور پیغمبر - گیري نمیکنی که چنین گستاخانه حضور پیغمبر سخن گوید! -پاورقی- 114
رسید عرض کرد عبد الرّحمن با من خلوت کرد اکنون میتوانم پس از طلاق از او با رفاعه ازدواج کنم! پیغمبر ص فرمود اوّل راست
گفتی اکنون دروغ میگوئی. بعد از وفات پیغمبر نزد ابو بکر رفت و اجازهي ازدواج با شوهر اوّل خواست جوابش داد: من بودم
حضور پیغمبر که گفتی از شوهر دوّم عمل زناشوئی ساخته نیست اکنون تا شوهر دیگر نکنی زن رفاعه نمیتوانی بشوي پس از
مرگ ابو بکر نزد عمر رفت و از او اجازه خواست گفت: پیغمبر و ابو بکر جواب دادند و اگر دوباره اینکه مطلب را اظهار کنی
میگویم سنگبارانت کنند چون براي تو آیه نازل شده است که تا شوهر دیگر نکنی زن اوّلی نمیتوانی بشوي. مجمع: اینکه آیه در
قصّهي رفاعه و زنش نازل شد. ترجمه: 230 پس اگر [نوبت سوّم] او را طلاق گفت همسریش با او روا نیست مگر با مرد دیگر
همسر شود و چون آن مرد او را طلاق گفت باکی نیست که با شوهر پیشین همسر شود اگر آسوده دل باشند که هر دو در اینکه
همسري توانند احکام خدا بپا دارند. اینها دستورها و اندازههاي معیّن از سوي خدا است که او براي مردم دانا و با خرد نمودار
میکند. [ صفحه 449 ] سخن مفسّرین: فَإِن طَلَّقَها الخ- 229 مفسّرین گفتهاند: یعنی اگر نوبت سوّم طلاق گفت روا نیست همسري با
16 إِن ظَنّا أَن یُقِیما حُ دُودَ اللّه-ِ 229 طبري از مجاهد: یعنی اگر مطمئن باشند که اینکه ازدواج با مکر و تدلیس - او. -قرآن- 1
39 ع: مالک و ابو یوسف و ثوري گفتهاند: اگر مقصود از ازدواج دوّم تحلیل باشد نکاح اوّل و دوّم هر دو - نخواهد بود. -قرآن- 1
188 روح البیان: رفاعه روایت کرد که پیغمبر - پاورقی- 186 - .«179»« لعن اللّه المحلّل و المحلّل له » : باطل است چون پیغمبر فرمود
ص فرمود اینکه شوهر دوّم که محلّل میشود مانند نر بزي است که بعاریت بستانند. عبده: یعنی اگر مطمئن باشند هر یک از زن و
مرد که میتوانند حقّی که خدا بر آنها معیّن کرده است انجام دهند پس ناچار باید خوشبین بیکدیگر و سازگار بهم باشند چون اینکه
احکام براي اصلاح حال آنها است و اگر قصد سوء و بددلی در میان باشد اینکه زناشوئی در پیشگاه خدا ارزشی ندارد اگرچه از
نظر ظاهر، قاضی و مفتی آن را صحیح بشمارند. یُبَیِّنُها لِقَوم یَعلَمُونَ- 229 روح البیان: در اینکه جمله گفته شده است. خدا احکام
خود را براي مردم عالم نمودار میکند. اختصاص اینکه دسته با اینکه حکم براي همگان است از اینکه جهت است که مردم عالم
32 [ صفحه - بهرهمند میشوند از اینکه گفتارها و دستورها و نادان نمیتواند بیاد بسپارد و نه انجام آن را تعهّد میکند. -قرآن- 1
450 ] لا ابالی چه کند دفتر دانائی را || طاقت وعظ نباشد سر سودائی را سخن ما: همان است که ترجمه و نقل شد. معنی لغات:
بمعنی تمام مدّت و آخر مدّت هر دو استعمال میشود چنانکه عمر انسان را عرب اجل مینامند و ساعت آخر و مرگ را هم « اجل »
از مصدر اعتدا « تعتدوا » بریشخند گرفتن و مسخره کردن « هُزُواً » . اجل مینامند و مقصود در اینکه آیه آخر مدّت عدّهي زنها است
224 جهت نزول: طبري: مردي از انصار بنام ثابت بن بشار همسر خود را - بمعنی از اندازه تجاوز کردن و ستم کردن. -قرآن- 215
طلاق داد، و دو یا سه روز از عدّهي او باقی بود با او آشتی کرد باز طلاقش داد و همین کار را مکرّر کرد تا مدّت نه ماه فقطّ از نظر
زیان و ناراحتی آن زن اینکه آیه نازل شد. ترجمه: 231 و چون همسران خود را طلاق گفتید و بروز شمار بیشوهريشان [ صفحه
451 ] رسیدند، یا زناشوئی از سر گیرید که بروش پسند مردم رفتار کنید و یا یکبارگی رهاشان کنید بآئین مردمی [که حقشّان
بجاي آرید] و [ببند زناشوئی] نگاهشان ندارید براي زیان بایشان و سود خود بستمکاري، و آنکه چنین کند بخود ستم کرده است.
پس آیات خدا [و دستورهاي او را] بمسخره و بازي نگیرید و بیاد نعمت خدا باشید که بشما رسید و هم کتاب و دانشی که برايتان
فرود آورده است و بدان پندتان میدهد و ز نافرمانی خدا پرهیز کنید و بدانید: خدا داناي بهمه چیز بود. سخن مفسّرین: فَبَلَغنَ
أَجَلَهُن-َّ 230 اینکه جمله را ابو الفتوح چنین معنی کرده است: چون بآخر مدّت عدّه نزدیک بشوند. زیرا اگر مدّت عدّه بآخر رسید
23 بِمَعرُوف-ٍ 230 - گفته است مقصود از امساك رجوع بزناشوئی است. -قرآن- 1 «ّ امسکوهن » دیگر حق رجوع باقی نمیماند و در
طبري: یعنی مطابق آنچه خدا اجازه داده است که براي آشتی با همسر خود کسی را شاهد بخواهند تا معلوم باشد دوباره با او همسر
11 ابو الفتوح: چون براي طلاق شاهد لازم است پس براي رجوع و آشتی اگر شاهد در میان باشد از اتّهام - شده است. -قرآن- 1
صفحه 222 از 298
بزهکاري دور خواهند بود و براي همین است که در مذهب ما شاهد گرفتن مستحب است. فخر: عدّهاي گفتهاند: مقصود رعایت
حال زن و خوشرفتاري با او است. کشف نوشته است: و کسی که حدود اللّه در نکاح و در صحبت نگاه نتواند داشت و شرایط آن
بجاي نتواند آورد اولیتر آن باشد که مراجعت نکند و بگذارد تا عدّت بسر آید و زن مالک نفس خویش گردد چنانک ربّ العزّه
269 وَ لا تُمسِکُوهُن ضِراراً- 230 فخر ضرار: یعنی 1- بدرفتاري 2- تنگ گرفتن در - قرآن- 237 - .«ٍ أَو سَرِّحُوهُن بِمَعرُوف » : گوید
28 [ صفحه 452 ] عمل طلاق و آشتی را تکرار کردن چونکه اعراب بهمهي اینکه رفتارها - مخارج 3- تا نه نوبت و بیشتر -قرآن- 1
تشبّث میکردند براي اینکه زن بستوه بیاید و چیزي از او نگیرد و طلاق قطعی بشود. وَ لا تَتَّخِذُوا آیات اللّه هُزُواً- 230 کشف نوشته
است: اینکه آیت بآن آمد که قومی کار طلاق و عتاق و نکاح را سست فرامیگرفتند، ربّ العزّه گفت: چنین نکنید حدیث شرع بازي
40 ابو الفتوح: از کلبی نقل است: مقصود از آیات اللّه دستور قبلی است که گفت: - نیست و کار دین مجازي نیست. -قرآن- 1
و مخالفت با اینکه دستور استهزاء حکم خدا است و آزار زنها که خدا از آن نهی کرده است: و نیز ابو الفتوح « امسکوهن تا آخر »
اینکه شعر را از شاعري که ممدوحش وعده میداد و وفا نمیکرد نقل کرده است: یا مرکز معروف و یا معدن احسان || جز من ز
تو، با شکر سراسر همه انسان ز احسان وز معروف نزیبد چو منی را ||: نه امساك بمعروف و نه تسریح باحسان فخر: یعنی هر کس
مکلّف بوظائفی شد مانند: طلاق و رجوع و خلع و ترك ضرر و زیان و خود را مسلمان و فرمانبردار بشمار آورد ولی در مقام عمل
سستی کرد، مانند کسی است که تمام اینها را بمسخره و استهزاء گرفته است و اینکه جمله تهدید بزرگی است براي اینجور مردم.
یَعِظُکُم بِه 230 روح البیان: میگویند: موعظه مانند باز شکاري است که بر حیوان زنده مینشیند نه بر مردار پند هم براي دلمردگان
16 پیغمبر ص فرمود: امروز که وظائف شما معیّن شده است بر راه - نیست، که هر کس دلمرده باشد از پند بهره نمیبرد. -قرآن- 1
راست هستید و تا آنگاه که بمستی خوشگذرانی و نادانی گرفتار نشوید، از اینکه راه خواهید رفت. حسن بصري وسیلهي سواري
خود را در راه حج گم کرد بچهاي را دید از او پرسید او نشانش داد و آن را پیدا کرد. [ صفحه 453 ] آن بچه از او پرسید: اي شیخ
در اینکه سفر چه میخوري و چه میپوشی! گفت: نان جو میخورم و پشمینه میپوشم تا پیرو شهوت نشوم او گفت هر چه خواهی
بخور و آنچه توانی بپوش امّا آن را، ز حلال بدست آور. حسن گفت: اگر کودك نبودي از تو کسب کمال میکردم، او خندید و
گفت: بسوي دنیا، رهنمایت میشوم میپذیري ولی راه آخرت را ننگ داري که از من بپذیري! برگرد که حج تو قبول نیست. سعدي
گوید: مرد باید که گیرد اندر گوش || ور نوشته است پند بر دیوار. وَ اتَّقُوا اللّهَ 230 عبده: اینکه جمله براي فهماندن اهمیّت مقام
زن است و زشتی تکرار طلاق و آشتی زیرا کسی که چیزي را بخرد، ببازي با آن رفتار نمیکند که گاهی از آن اعراض کند و در
راه بیندازد باز برود بردارد و نیز اگر کنیز و زر خرید داشت و ناپسندش شد میفروشد و هر متاعی که دارد اگر آن را نپسندید
میفروشد و شما زن و رابطهي ازدواج را از دیگر معاملات هم پستتر شمردهاید که با کوچکترین نگرانی و یا سیر شدن از او
طلاقش میدهید باز برمیگردید و آشتی میکنید. و کمال بلاغت در اینکه جمله است که با اینکه بیان مردم را تهدید نموده است و
19 بِکُل شَیءٍ عَلِیم 230 عبده: اینکه جمله بلیغتر و رساتر بمقصود است از جملههاي - مانع از چنین رفتاري شده است. -قرآن- 1
سابق چون ممکن است کسی براي انجام تکلیف با تظاهر، کاري بکند که در دل خلاف آن را بخواهد و باز در موقع مقتضی
مقصود خود را انجام دهد و باصطلاح حیلهي شرعی بکند. از اینکه جهت یادآوري شده است که دوستی، کار مربوط بصفاي نیت
است چون خداوند همه چیز را میداند و از باطن و نیّت شما آگاه است اینکه است که هر که نیتش خوب باشد کارش خوب میشود
و اینکه توفیق است براي انسان که از کار بدش پند بگیرد و راه دوري از آن را تشخیص دهد و بینائی و بصیرتش در کارش بیشتر
24 [ صفحه 454 ] سخن ما: 1- جملههاي اوّل آیه دستور رفتار با زنها است که حقوق زن در اجتماع باید محفوظ - شود. -قرآن- 1
بماند و نیز تخلّف از آن ستم بر خود است چون مردم اینجور اشخاص را سبکسر و بدرفتار میدانند و از ازدواج با آنها احتراز
تا آخر مردم را راهنمائی میکند «َّ لا تُمسِکُوهُن » میکنند بعلاوه که سزاي بدرفتاریش را در عالم دیگر خواهد دید. 2- از جملهي
صفحه 223 از 298
که با سنجش احکام دین و قوانین نفسانی و اجتماعی اقدام بکاري بکنند، نه با سبکسري و بوالهوسی و زنها را بازیچهي خود قرار
ندهند و از نعمت عواطف و احساسات بشري غافل نباشند که در تکرار طلاق و آشتی چقدر نتیجههاي بد خواهد بود و در فکر و
روحیّهي زن براي همیشه حس بدبینی بمردها ایجاد خواهد شد بخصوص اگر فرزندي دختر داشته باشند در اعماق دل او خاطرهي
بد از زناشوئی خواهد ماند و همیشه از ازدواج گریزان میشود و در نتیجه اینکه رفتارها یک حس عاطفهي مهم بشري را لکهدار و
37- بیاعتبار خواهند کرد. -قرآن- 18
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 232
وَ إِذا طَلَّقتُم النِّساءَ فَبَلَغنَ أَجَلَهُن فَلا تَعضُ لُوهُن أَن یَنکِحنَ أَزواجَهُن إِذا تَراضَوا بَینَهُم بِالمَعرُوف ذلِکَ یُوعَظُ بِه مَن کانَ مِنکُم یُؤمِنُ
از مصدر عضل « تعضلوا » : 304 معنی لغات - بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ ذلِکُم أَزکی لَکُم وَ أَطهَرُ وَ اللّه یَعلَم وَ أَنتُم لا تَعلَمُونَ [ 232 ] -قرآن- 1
از مصدر زکاء بفتح زاء و همزهي آخر بر وزن فعال. و زکو با ضم زاء و « أَزکی » . بمعنی تنگ گرفتن و در مضیقه و شدّت گذاشتن
95 [ صفحه 455 ] کاف بمعنی شایستگی و خوشی و فراوانی. جهت نزول: طبري: معقل بن یسار خواهري داشت که - -قرآن- 87
بشوهر داده بود. پس از چندي شوهر او را طلاق داد و پس از گذشتن عدّه. مرد تقاضاي تجدید ازدواج کرد معقل اینکه را زشت
دانست و باو بد گفت آیه براي ممانعت از اینکه عقیده و عمل نازل شد. ترجمه: 232 و چون زنان خود را طلاق گفتید و بروز
شمارشان رسیدند اگر خوشبینی بآئین مردمی در میانشان بود بر آنها تنگ نگیرید که با شوهران خود آشتی کنند. البتّه از اینکه
دستور کسانی پند میگیرند که بخدا و روز پاداش گرویدهاند و اینکه روش براي شما پاکیزهتر است [از آنکه از همسر خود جدا
شوید و آشیانهي زندگی بر هم ریزید] و پاکتر است [از آنکه شاید در دل اندیشهي ناروا کنید] چه خدا میداند و شما نمیدانید [در
آینده چگونه گرفتار شوید] سخن مفسّرین: فَلا تَعضُ لُوهُن-َّ 231 طبري: اینکه جمله دلالت دارد بر اینکه اختیار ازدواج زن با
خویشاوندان او است و گر نه چرا بآنها خطاب میشود که جلوگیر از ازدواج زنها نشوند! و بایستی بطور کلّی منع میشد از مداخلهي
19 فخر: اینکه جمله نمیفهماند که اختیار ازدواج زن با - در کار زنها و حکم میشد بآزادي آنها در امر ازدواجشان. -قرآن- 1
خویشان او است بلکه مناسب روش کلام که از چند آیه پیش و اوّل اینکه آیه روي سخن با شوهر است در اینکه جمله هم خطاب
با شوهر است و معنی اینکه است که پس از گذشتن عدّه شما شوهر حق ممانعت ندارید. و اگر فرض کنیم روي سخن با خویشان
زن هست نمیفهماند که اختیار ازدواج با آنها است زیرا ممکن است مقصود آن باشد که اگر زنها با شما مشورت کردند شما
تعصّب نکنید و مانع نشوید. [ صفحه 456 ] إِذا تَراضَوا بَینَهُم بِالمَعرُوف 231 فخر: بعضی گفتهاند: مقصود مهر المثل است. ابو حنیفه
از اینکه جمله استفاده کرده است: اگر زن بکمتر از مهر المثل ازدواج کرد اختیاردارها حق اعتراض بر مهر دارند. چون ممکن است
اشعار دارد به اینکه که اگر ازدواج دوباره «ِ بِالمَعرُوف » 38 روح البیان: کلمهي - از نظر اعتبار و شخصیّت بآنها زیان برسد. -قرآن- 1
با غیر مناسب از نظر شأن یا مهر بود حکم نهی از ممانعت در آنجا نیست و در اینکه طور ازدواجها براي اختیاردارها حق جلوگیري
37 یُوعَظُ بِه مَن کانَ یُؤمِن-ُ 231 عبده: اینکه جمله میفهماند ایمان وقتی کامل است که پندها را بپذیرند و - خواهد بود. -قرآن- 22
بآن عمل نمایند و آنهائی که پند نمیپذیرند و بآن عمل نمیکنند ایمان ندارند. و چون دنبالهي صدور احکام و تکالیف آنها را
موعظه معرّفی کرده است میفهماند که احکام دین در معاملات و قوانین اجتماعی باید بصورت پند و نصیحت بمردم القاء شود تا
بیشتر در دلها متمرکز شود نه آنطور که فقها کتاب مینویسند و با جملههاي متوالی و عبارتهاي مخصوص مطالب را براي مردم
33 ذلِکُم أَزکی- 231 کشف نوشته است: اینکه شما را نزدیکتر و سزاوارتر او را که یکدیگر را دیده - انباشته میکنند. -قرآن- 1
باشند و پشیمانی چشیده از شوي نو که نادیده و ناشناخته و ناآزموده. و دلها پاکتر بود از آنکه مرد از زن حرام میاندیشد بپشیمانی و
14 و دیگران هم نظیر اینکه معنی استفاده کردهاند که موافقت شما با اینکه - زن بدل از شوهر حرام میاندیشد به پشیمانی. -قرآن- 1
صفحه 224 از 298
ازدواج شایستهتر است از نظر خانوادگی و پاکتر است از جهت پاکدامنی و عفت. [ صفحه 457 ] وَ اللّه یَعلَم الخ- 231 طبري: یعنی
خدا میداند: اینکه زن و مرد پشیمان از طلاق هستند و در دل با یکدیگر محبّت دارند و اندیشهي سازگاري، ولی شما نمیدانید. -
20 سخن ما: 1- عمل زناشوئی اساس غرائز و تمایلات بشري است نباید با تع ّ ص بات جاهلانه آمیخته شود و شرط آن فقط - قرآن- 1
فَلا تَعضُلُوهُنَّ » دلبستگی زن و مرد است بیکدیگر با رعایت مقرّرات مرسوم که هويپرستی و سوءنظر در میان نباشد. 2- جملهي
شاید روي سخن با خویشان زن باشد که اگر میان زن و شوهر خوشبینی و دلبستگی بود شما در میان نیائید و تعصّب نکنید که « الخ
از زناشوئی دوباره جلو بگیرید. 3- چون در آیات 229 و 230 و 231 اینکه حکم طلاق رجعی تکرار شده است شاید از اینکه جهت
257 سوّم - بوده است که اوّل دستور همگانی است. دوّم براي جلوگیري از آزار زنها است که در شأن نزول گفتهاند. -قرآن- 237
براي جلوگیري کس و کار زن است از تعصّب و سرزنش زن در آشتی با شوهر.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 233
وَ الوالِدات یُرضِ عنَ أَولادَهُن حَولَین کامِلَین لِمَن أَرادَ أَن یُتِم الرَّضاعَۀَ وَ عَلَی المَولُودِ لَه رِزقُهُن وَ کِسوَتُهُن بِالمَعرُوف لا تُکَلَّف نَفسٌ
إِلاّ وُسعَها لا تُ َ ض ارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَولُودٌ لَه بِوَلَدِه وَ عَلَی الوارِث مِثل ذلِکَ فَإِن أَرادا فِصالًا عَن تَراض مِنهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ
عَلَیهِما وَ إِن أَرَدتُم أَن تَستَرضِعُوا أَولادَکُم فَلا جُناحَ عَلَیکُم إِذا سَلَّمتُم ما آتَیتُم بِالمَعرُوف وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ بِما تَعمَلُونَ بَصِیرٌ
شیر « الرَّضاعَۀَ » دو سال «ِ حَولَین » . از مصدر ارضاع بمعنی بچه شیر دادن « یُرضِ عنَ » : 572 [ صفحه 458 ] معنی لغات - 233 ] -قرآن- 1 ]
با صداي زیر راء بمعنی روزي و هر چیز مورد استفاده و آنچه بیرنج بدست آید و با صداي بالاي راء مصدر است « رزق » . خوارگی
98 ترجمه: 233 مادران میتوانند فرزندان خود - 76 -قرآن- 85 - 24 -قرآن- 65 - جامه و لباس. -قرآن- 13 « کسوة » . بمعنی روزي دادن
را دو سال تمام شیر دهند اگر بخواهند و مرد باید خوراك و پوشاك او را بآئین مردمی بدهد و بر کس بیش از توان او دستوري
داده نمیشود، ولی نباید مادر بفرزندش زیان رساند [که بپدر واگذار کند و او از پرستاري نوزاد بماند] و نه بر پدر روا است که
بفرزند خود زیان رساند [که از مادر بگیرد و ببیگانه دهد و او چون مادر پرستاري نتاند و فرزند زیان بیند] و بر وارث پدر است که
بمانند پدر وارسی نوزاد کند. و اگر پدر و مادر با شور و تراضی خواهند کمتر از دو سال فرزند خود را از شیر جدا کنند باکی بر
آنها نیست. و اگر بخواهید براي فرزندان خود دایه بگیرید بر شما روا باشد، اگر مزد دایه را بآئین مردمی بپردازید. و از نافرمانی خدا
دوري کنید و بدانید که البتّه او بیند آنچه شما کنید. سخن مفسّرین: وَ الوالِدات-ُ 232 عدّهاي از مفسّرین گفتهاند: مقصود مادرهائی
هستند که بطلاق از شوهر جدا شدهاند و عدّهاي دیگر گفتهاند: منظور کلیّهي مادرها هستند و بعضی هم گفتهاند: مقصود از اینکه
حکم رفع اختلاف است میان زن و شوهر در مدّت شیر دادن فرزند که در صورت اختلاف نظر میان آنها، حق ادامه بشیر دادن تا دو
سال باقی است و بهمین جهت در جملهي بعد اعلام شده است که با رضاي یکدیگر میتوانند از مدّت شیر دادن کم کنند و بچه را از
14 فخر: از اینکه جمله استفاده میشود که بر مادر واجب نیست فرزند خود را شیر بدهد و پدر موظّف است - شیر بازدارند. -قرآن- 1
استفاده کردهاند که «ِ حَولَین کامِلَین » اگر مادر مجّانی شیر نداد او دایه بگیرد یا بمادر مزد بدهد و هم [ صفحه 459 ] از دو کلمهي
39 لا تُضَارَّ- 232 مجمع: نافع و - احکام رضاع مربوط بشیري است که در مدّت دو سال شیر خوارگی داده میشود. -قرآن- 17
شامی و کوفی با فتحه و صداي بالاي را خواندهاند و مکّی و کسائی با ضمّه و صداي جلو قرائت کردهاند و در نتیجهي معنی تفاوت
نمیکند و از امام باقر و صادق [ع] نقل شده است: معنی جمله چنین است: زیان نرساند مادر بچه بشوهرش بخودداري از عمل
جنسی از ترس بارور شدن براي رعایت حال فرزندش، و نیز پدر بزن زیان نرساند بخودداري از عمل جنسی از ترس بارور شدن
بواسطه رعایت حال فرزند شیرخوارش. و نیز در مجمع البیان است: یعنی مادر بواسطهي فرزند متضرّر نشود از اجرت شیر دادن او که
پدر، دایه بگیرد براي فرزندش و اجرت را بمادر ندهد بلکه او حق دارد مزد خودش را بگیرد و فرزندش را شیر بدهد و نیز پدر
صفحه 225 از 298
متضرّر نشود بواسطهي خودداري مادر از شیر دادن فرزند که ناچار شود فرزند بدیگري بدهد و با خرج بیشتر و دوري از دیدار
11 طنطاوي: بموجب اینکه - فرزند متحمّل ضرر بشود بلکه تا میتواند مادر را راضی کند که خودش فرزند را شیر بدهد. -قرآن- 1
جمله بر زنها و دخترها لازم است قبل از ازدواج مقدّمات بهداشت و بچهداري را بیاموزند تا بفرزندشان ضرر نرسد و دولت و مردم
هم بآموختن اینکه علم کومک کنند چون موظّف بحفظ جان کودکانند و محکوم بحکم قرآن هستند. وَ عَلَی الوارِث-ِ 232 طبري:
در معنی وارث اختلاف کردهاند و بهترین معانی اینکه است که: فرزند و وارث شخص مثل خود او موظف است خوراك و پوشاك
19 کشف نوشته است: بر قیّم همان است در کار طفل که بر پدر و مادر. - زن را براي بچهاش بدهد و یا مزد کارش را. -قرآن- 1
وارث نام برد [ صفحه 460 ] بجاي قیّم از بهر آنکه ورثه و اهل بیت قیّمی کنند یا قیّمی فرا کنند یا از سلطان قیّم خواهند، میگوید:
اگر چنان است که پدر طفل بمرده است اینکه قیّم با مادر طفل ستیزه و بد رأیی نکند و دایه گیرد بر طفل ستم نکند و شفقت از وي
دریغ ندارد. عَن تَراض ... وَ تَشاوُرٍ- 232 فخر: از اینکه جمله استفاده میشود که در کمتر از دو سال میتوانند، بچه را از شیر بازدارند
در صورتی که پدر و مادر هر دو راضی باشند و بعلاوه با شخص آزموده و مجرّب مشورت کنند که اینکه عمل مضرّ بصحّت طفل
28 وَ إِن أَرَدتُم أَن تَستَرضِعُوا- 232 فخر: یعنی در صورتی که مادر نخواهد یا نتواند فرزند خود را - 12 -قرآن- 17 - نباشد. -قرآن- 1
35 تفسیر برهان: حلبی از امام صادق [ع] روایت کرده - شیر بدهد پدر میتواند بدایه بسپارد و گر نه مادر حق تقدّم دارد. -قرآن- 1
که در اینکه جمله « لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها » : است: مادر سزاوارتر است بفرزند خود از زن دیگر که او را شیر بدهد چون فرموده است
187 صافی: از - منع شده است از زیان رساندن ببچه و مادرش بواسطهي جلوگیر شدن او از شیر دادن فرزند خود. -قرآن- 154
رسول خدا ص روایت شده است: فرزند شیري خود را بزنی نسپارید که کودن باشد و چشمش مریض باشد و آب بریزد که شیر بر
فرزند سرایت کند. و هم از علی [ع] نقل کردهاند: فرمود: در انتخاب دایه مواظبت کنید که بچه بشیر نموّ میکند و رشد قواي او از
- شیر است. إِذا سَلَّمتُم ما آتَیتُم بِالمَعرُوف-ِ 232 کشّاف: یعنی چون آنچه را خواستید بدهید تسلیم کردید مثل اینکه جمله: -قرآن- 1
یعنی هر گاه خواستید بایستید بنماز، و ممکن است مقصود از معروف آن باشد که بهترین چیز را بدایه « إِذا قُمتُم إِلَی الصَّلاةِ » 41
32 [ صفحه 461 ] روح البیان: گفتهاند مقصود از معروف مال - بدهید که دلخوش باشد تا کودك را بهتر رسیدگی کند. -قرآن- 1
یعنی خوي شیرخوار را شیر دایه « الرّضاع یغیّر الطّباع » . حلال است که بمزاج و خوي طفل سودمندتر است. و در حدیث است
دگرگون کند. از همین جهت بود که شیخ ابو محمّد جوینی روزي بخانه وارد شد دید فرزندش امام ابو المعالی جوینی از پستان
زنی شیر میخورد. هماندم او را برداشت و وارونه کرد و انگشت در دهانش نمود و شکمش را مالید تا آنکه شیري که بتازگی
خورده بود برگشت و میگفت: اگر اینکه بچه بمیرد براي من بهتر است که از شیر غیر مادرش بخورد و خویش فاسد شود، امام ابو
المعالی در هنگام وعظ و مناظره گاهی دچار کندي بیان میشد و میگفت اینکه عیب من نتیجهي باقیماندهي آن شیر است. عبده:
خدا امر کرده است بچه را مادر شیر بدهد چون بمقتضاي طبیعت براي او مناسبتر است و پزشکان در اینکه متّفق هستند زیرا از خون
زن پیدایش یافته و پس از ولادت همان که در رحم استفاده میکرده است تبدیل بشیر میشود و از همین جهت گفتهاند: عمر بچهي
دایه باید مناسب شیرخوار باشد و در دایه شرط است صحّت مزاج و اخلاق ولی در مادر لازم نیست زیرا با همان خوي و مزاج تولید
و تکوین شده است پس شیر چیزي باخلاق او نمیافزاید، و اینکه منافی نیست با آنکه گاهی در بعضی امراض مادر را طبیب مانع
میشود از شیر دادن فرزند خود براي آنکه در بعضی امراض شیر تأثیر خاص و خارج از مناسبات در وجود بچه دارد ولی شیر دایه
موجب نمو گوشت و استخوان او میشود پس از هر زشت و زیباي او در بچه مؤثّر است و تجربه شده است که شیر الاغ موجب
سختی دل بچه میشود و همینطور شیر هر حیوانی خوي خود را در بچه تولید میکند و باز تجربه شده است که صداي دایه در بچه
مؤثّر شده است و شبیه او میشود. پس دیگر خویها بهمین نسبت از دایه سرایت میکند. وَ اتَّقُوا اللّهَ- 232 روح البیان: حسین کاشفی
19 گر برهنه بره برون آئی || زودتر تهمت جنون یابی [ صفحه 462 ] جامهي ظاهري که نیست ببر || تو - گفته است. -قرآن- 1
صفحه 226 از 298
فضیحت شوي میان بشر فکر آن کن که بیلباس ورع || چه کنی در مقام هول و فزع خویشتن در لباس تقوي دار || تا شوي در دو
کون برخوردار. ما: 180 - بآن مردم که از شرائط پرورش فرزند و رفتار با زن بچهدار بی خبر بودند سفارش شده است: با رعایت
حقوق زن و مرد بیکدیگر از لوازم پرستاري نوزاد کوتاهی نشود و مواظبت در شیر بشود و بیش از دو سال نباشد ولی در کمتر از
آن باختیار پدر و مادر است و اگر او پدر نداشت آنکه از مال او استفاده میکند رعایت فرزند را بنماید 2- اینکه وظایف و کلیهي
تکالیف انسان در حدود امکان و توانائی اشخاص است، و بیش از قدرت بکسی تکلیفی نمیشود. 3- منتسکیو در روح
بحکم عقل فرزندي که با ازدواج متولّد شده است وابسته بپدر است و اگر ازدواج نبوده است وابسته بمادر است و «180»: القوانین
بهمین جهت در کشورهائی که اصول خرید و فروش کنیز رایج است طفل وابسته بمادر است.بحکم عقل فرزندي که با ازدواج
متولّد شده است وابسته بپدر است و اگر ازدواج نبوده است وابسته بمادر است و بهمین جهت در کشورهائی که اصول خرید و
540 معلوم نیست چه موجب عقلی در نظر اینکه مرد دانشمند بوده - فروش کنیز رایج است طفل وابسته بمادر است. -پاورقی- 538
است که فرزند را مال پدر دانسته است و شاید از رفتار مردم نسبت بفرزند از کنیز و یا از طریق نامشروع استنتاج کرده است که در
غیر اینکه صورت بر خلاف آن است و آن را حکم کلّی عمومی دانسته است با اینکه غریزهي حب فرزند هر دو را محکوم
تا آخر خوب اینکه « لا تُضَارَّ » : بسرپرستی و محبّت بفرزند خود میکند و وابستگی هم غیر از همین غریزه چیز دیگر نیست و جملهي
معنی را میفهماند که چون فرزند وابستهي بهر دوي آنها است سرپرستی او هم نیز با هر دوي آنها است و در نامشروع چون پدر
معلوم نیست البتّه در ظاهر وابسته بمادر است ولی در احکام زنازاده از حقوقی که براي حلالزاده معیّن شده است محروم است و
زمخشري در کشّاف از کلمهي: [مولود له] خواسته است نظر منتسکیو را استفاده کند و اینکه شعر را از مأمون عباسی نقل کرده
61 لیکن امام فخر دو معنی - فرمت- 59 -» 472 [ صفحه 463 ] فانّما امّهات النّاس اوعیه || مستودعات و للآباء ابناء - است: -قرآن- 459
از اینکه کلمات مولود له استفاده کرده است اوّل مقصود اینکه است که فرزند وابسته بآن کسی است که پدر شمرده میشود و در
یعنی « الولد للفراش و للعاهر الحجر » : رختخواب او متولّد شده است اگرچه یقین نباشد که از او است چون از پیغمبر نقل شده است
فرزند مال آن کسی است که در رختخواب او متولّد شده است و اگر کسی ادّعاي بزهکاري بکند که بچه از اوست نصیبش سنگ
است که باو بزنند دوّم- مقصود اینکه است که احساسات پدر تحریک شود که فرزند مال تنها مادر نیست مال تو نیز هست و از
پرورش او کوتاهی ممکن.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 234 تا 235
وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّونَ مِنکُم وَ یَذَرُونَ أَزواجاً یَتَرَبَّصنَ بِأَنفُسِهِن أَربَعَۀَ أَشهُرٍ وَ عَشراً فَإِذا بَلَغنَ أَجَلَهُن فَلا جُناحَ عَلَیکُم فِیما فَعَلنَ فِی أَنفُسِهِنَّ
بِالمَعرُوف وَ اللّه بِما تَعمَلُونَ خَ بِیرٌ [ 234 ] وَ لا جُناحَ عَلَیکُم فِیما عَرَّضتُم بِه مِن خِطبَۀِ النِّساءِ أَو أَکنَنتُم فِی أَنفُسِکُم عَلِمَ اللّه أَنَّکُم
سَتَذکُرُونَهُن وَ لکِن لا تُواعِدُوهُن سِ  را إِلاّ أَن تَقُولُوا قَولًا مَعرُوفاً وَ لا تَعزِمُوا عُقدَةَ النِّکاح حَتّی یَبلُغَ الکِتاب أَجَلَه وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ یَعلَمُ
از مصدر توفّی بمعنی « یُتَوَفَّونَ » : 668 [ صفحه 464 ] معنی لغات - ما فِی أَنفُسِکُم فَاحذَرُوه وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ غَفُورٌ حَلِیم [ 235 ] -قرآن- 1
از مصدر تعریض یعنی در ضمن سخن مطلبی فهمیدن با « عَرَّضتُم » . از مصدر وذر بمعنی ترك کردن و رها کردن « یَذَرُونَ » . مردن
-130- 72 -قرآن- 118 - 28 -قرآن- 60 - با کسر خاء خواستگاري و دعوت بازدواج. -قرآن- 13 « خِطبَۀِ » . آنکه تصریح بآن نشده است
از مصدر عزم بمعنی در دل تصمیم بکاري « تَعزِمُوا » از مصدر کن بمعنی پوشیدن و در چیزي پنهان کردن « أَکنَنتُم » 230- قرآن- 221
گره هر چیز، استواري و استحکام پیمان بر فرمانبري از حاکم کردن، اندازهي کفایت هر « عُقدَةَ » . گرفتن و کوشش کردن در کار
166 ترجمه: 234 کسانی که میروند و همسرانی بجاي میگذارند باید آنها چهار ماه - 80 -قرآن- 157 - 13 -قرآن- 69 - چیز. -قرآن- 1
و ده روز بیشوهر بمانند و چون اینکه دورانشان بپایان رسید شما [اختیارداران ایشان] در کار آنها دستوري ندارید که آنچه بآئین
صفحه 227 از 298
مردمی بخواهند بکنند [و خود را بیارایند و از پی شوهر روند] و خدا بآنچه کنید آگاه بود. و اگر [بآن روزگار شما بیگانگان]
بکنایه خواهش همسري با آنها کنید و یا آن را در دل اندیشید گناه نکردهاید که خدا میداند شما بیاد آنان میباشید لیکن پیمان
بنهان با آنان نبندید مگر که بآئین مردمان با آنان سخن بگوئید. 235 و پیمان زناشوئی استوار نکنید تا آن روزگار بیشوهري بسر
آید و بدانید: خدا از آنچه در دل دارید خبردار است پس ز نافرمانی او پرهیز کنید و بدانید که او آمرزنده است و بردبار. سخن
13 یَتَرَبَّصنَ- - بفتح یا و دیگران با ضم یا خواندهاند. -قرآن- 1 « یتوفّون » مفسّرین: یُتَوَفَّونَ- 233 مجمع: از علی [ع] نقل شده است
13 جامهي رنگین و پیرایه نپوشند و - 233 کشف نوشته است: در آن عدّت بیرون نیایند مگر ضرورت را و زینتها بگذارند. -قرآن- 1
بوي خوش بکار ندارند و خضاب نکنند و سرمه در چشم نکنند. [ صفحه 465 ] أَربَعَۀَ أَشهُرٍ وَ عَشراً- 233 طبري: در عرب مرسوم
بود زن شوهر مرده مدّت یک سال در بدترین جاهاي خانهي خود مینشست و بدترین لباس بتن میکرد و موي و ناخن کوتاه
نمیکرد. چون سال تمام میشد منتظر بود سگی از جلوش بگذرد سنگی بر او میانداخت یا پشکلی و یا پشکلی بجلو خود میانداخت
و اینکه عمل را موجب خلاصی از رنج گذشتهي خود میدانست و یا براي تفاؤل بود که دوباره چنین گرفتار نخواهد شد و از ام
28 زنی شوهرش مرده بود و در چشمش بیماري پیدا شده بود از پیغمبر ص اجازه گرفت سورمه - حبیبه روایت کردهاند: -قرآن- 1
که وسیلهي آرایش آنها بود براي دارو در چشم کند! پیغمبر ص فرمود: شما مدّت یک سال در خانه مینشینید و بعد پشکل بسگ
میاندازید براي انجام دوران بیشوهري و اینکه جایز نیست فقطّ چهار ماه و ده روز در خانه و بیشوهر بمانید. نوشته است: گفتهاند:
چون فرزند پسر باشد بعد از سه ماه روح در وي شود و در حرکت آید و چون دختر بود بچهار ماه در حرکت آید پس ده روز
ممکن است مقصود ده شب باشد چون « عَشراً » 209 فخر: از کلمهي - پاورقی- 207 - .«182» دیگر در عدّت بر سر گرفتند استظهار را
در معدود مذکّر عدد را مؤنّث و در مؤنّث عدد را مذکّر تلفّظ میکنند و عدّهاي از فقها گفتهاند: چون چهار ماه و ده شب تمام شد
حق ازدواج دارد زیرا اگرچه از کلمهي عشرا ده شب فهمیده میشود ولی چون مقصود مدّت ده شبانه روز است پس کلمهي عشرا
26 لا - عدد است براي معدود مؤنّث که کلمهي مدّة باشد. و معنی چنین میشود: چهار ماه بعلاوهي مدّت ده شبانه روز. -قرآن- 18
25 [ صفحه 466 ] است. - تُواعِدُوهُن سِ  را- 234 طبري: یعنی میعاد بعمل ناشایست معیّن نکنید، و از عدّهاي دیگر نقل کرده -قرآن- 1
یعنی قول و قرار بر ازدواج نگذارید. مجمع: از حضرت صادق ع نقل است: یعنی آشکارا نگوئید با تو ازدواج میکنم یا میعاد من و
تو در فلان منزل. یَبلُغَ الکِتاب أَجَلَه-ُ 235 مجمع: مقصود از کتاب قرآن است: و عدّهاي گفتهاند: آنچه در قرآن واجب شده است.
28 سخن ما: همان - عدّهاي دیگر گفتهاند: معنی کتاب مکتوب و نوشته شده است یعنی آنچه نوشته و تعهّد شده است. -قرآن- 1
ترجمه و نقل است
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 236 تا 237
لا جُناحَ عَلَیکُ م إِن طَلَّقتُم النِّساءَ ما لَم تَمَسُّوهُن أَو تَفرِضُ وا لَهُن فَرِی َ ض ۀً وَ مَتِّعُوهُن عَلَی المُوسِع قَدَرُه وَ عَلَی المُقتِرِ قَدَرُه مَتاعاً
بِالمَعرُوف حَ  قا عَلَی المُحسِنِینَ [ 236 ] وَ إِن طَلَّقتُمُوهُن مِن قَبل أَن تَمَسُّوهُن وَ قَد فَرَضتُم لَهُن فَرِیضَۀً فَنِصف ما فَرَضتُم إِلاّ أَن یَعفُونَ أَو
539 معنی - یَعفُوَا الَّذِي بِیَدِه عُقدَةُ النِّکاح وَ أَن تَعفُوا أَقرَب لِلتَّقوي وَ لا تَنسَوُا الفَضلَ بَینَکُم إِن اللّهَ بِما تَعمَلُونَ بَصِ یرٌ [ 237 ] -قرآن- 1
81 [ صفحه 467 ] تمتیع بمعنی بهره - 29 -قرآن- 65 - از مصدر -قرآن- 13 «َّ مَتِّعُوهُن » . از مس بمعنی پسودن و مالیدن «َّ تَمَسُّوهُن » : لغات
-42- از اقتار بمعنی تنگدستی و مضیقهي در معاش. -قرآن- 30 « المُقتِرِ » از وسع بمعنی توانائی و گشایش مالی «ِ المُوسِع » . رساندن
95 جهت نزول: کشف: مردي از انصار زنی از قبیلهي بنی حنیفه گرفت و مهر معیّن نکرد و پیش از عمل زناشوئی او را - قرآن- 84
طلاق داد. پیغمبر فرمود: باو چیزي بده اگرچه کلاه سرت باشد. ترجمه: [دستور دیگر براي جدائی مرد از همسر خود] 236 باکی
نیست بطلاق زنان که با آنان عمل زناشوئی نکردهاید و مهر هم معیّن نکردهاید لیکن باندازهي توانائی خود نادار و دارا بهرهاي
صفحه 228 از 298
بروش پسند مردم بایشان برسانید که رفتاري است شایسته و استوار و وظیفهي مردم نیکوکار. 237 لیکن اگر پیش از عمل جنسی
آنان را طلاق گفتید با اینکه مهر معیّن کردهاید نیمی از آن را بآنان بدهید مگر که زن خود بگذرد و یا آنکس که اختیار زناشوئی
با او است و اگر گذشت کنید، بپرهیزکاري نزدیکتر بود و از آن سازگاري و گذشت که با یکدیگر داشتید فراموش نکنید که خدا
10 لَم تَمَسُّوهُن-َّ 236 - بکار شما بینا بود. سخن مفسّرین: لا جُناحَ- 236 فخر: یعنی پرداختن مهر بر شما لازم نیست. -قرآن- 1
با ضم تا و الف قرائت حمزه و کسائی است و معنی هر دو قرائت یکی است و مقصود از اینکه جمله عمل جنسی «ّ تماسّوهن » : مجمع
- 19 عَلَی المُوسِع قَدَرُه-ُ 236 - در جملهي بعد مهر است و آغاز آیه براي اجازهي طلاق است. -قرآن- 1 « فریضۀ » است و مقصود از
236 طبري: إبن عباس گفته است ارجمندتر مالی که در اینکه موقع داده میشود غلام و خدمتگذار است [ 27 [ صفحه 468 - قرآن- 1
- در هر دو جمله با سکون دال قرائت شده است. و اکثر با فتح خواندهاند. -قرآن- 145 «ُ قَدَرُه » و کمترش جامه است مجمع: کلمهي
156 ابو الفتوح: حسن بن علی [ع] زنی را که مهر معیّن نشده بود و با او ملاقات نکرده بود طلاق داد و هزار درم باو بخشید، او
یعنی در برابر جدائی از دوست اینکه سرمایه ارزشی ندارد. حَ  قا عَلَی المُحسِنِینَ- 236 فخر: از « متاع قلیل من حبیب مفارق » گفت
کلمهي حق استفاده میشود معنی وجوب احسان و دادن چیزي بزن مطلّقه و اختصاص بکلمهي محسنین براي اشاره باین است:
شخص نیکوکار از اینکه گفتههاي ما بهرهمند میشود. ابو مسلم گفته است: یعنی کسیکه بخواهد محسن و نیکوکار باشد راه، آن
است که به اینکه گونه رفتار کند و چون شخص محسن مؤمن است پس معنی آن است که عمل باین دستور راه و رسم مؤمنین
27 الَّذِي بِیَدِه عُقدَةُ النِّکاح-ِ 237 طبري: اختلاف کردهاند در مقصود از اینکه جمله: إبن عبّاس گفته است پدر - است. -قرآن- 1
37 مقصود شوهر - دختر است که تا در تحت سرپرستی او است اختیار ازدواج هم با او است و از علی [ع] نقل کردهاند: -قرآن- 1
21 وَ أَن - بسکون واو قرائت حسن بصري است. -قرآن- 1 « یعفو » : است چون اختیار ازدواج با او است. أَو یَعفُوَا الَّذِي- 237 مجمع
15 [ صفحه 469 ] الاکرمین او است! - تَعفُوا- 237 کشف نوشته است: یکی از پیران طریقت گفته: چون که ننوازد و اکرم -قرآن- 1
چون که ننوازد و ارحم الرّاحمین او است! چون که عفو نکند و چندین جایگه در قرآن عفو کردن از فرمان او است!. و هم از اینکه
تقوي در عفو بست و بهشت در تقوي بست آنجا که گفت: -قرآن- « وَ أَن تَعفُوا أَقرَب لِلتَّقوي » : باب است آنکه در آخر آورد گفت
وَ أَن » : اهل تحقیق گفتند: تقوي را بدایتی است و نهایتی است بدایت آن است که گفت « وَ الآخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلمُتَّقِینَ » 247-210
بدایت آن است که حق خود بر، برادر، شناسی آنگه « وَ لا تَنسَوُا- الفَضلَ بَینَکُم » : و نهایت آن است که گفت « تَعفُوا أَقرَب لِلتَّقوي
عفو کنی و در گذاري. اینکه منزل اسلام است و روش عابدان و نهایت آن است که حق وي بر خود شناسی و او را بر خود فضل
244 نکه مقام توحید - 173 -قرآن- 206 - 45 -قرآن- 136 - نهی و هر چند که جفاء جرم از وي بینی تو از وي عذرخواهی. -قرآن- 1
أَقرَب لِلتَّقوي- «183»« اذا مرضنا آتیناکم نعودکم فتذنبون فنأتیکم و نعتذر » : است و وصف الحال صدّیقان و در اینکه معنی گفتهاند
237 فخر: اشاره است به اینکه که گذشت از حق خود البتّه موجب خودداري از تجاوز بحقوق دیگران است.أَقرَب لِلتَّقوي- 237
137 -قرآن- - فخر: اشاره است به اینکه که گذشت از حق خود البتّه موجب خودداري از تجاوز بحقوق دیگران است. -پاورقی- 135
157-138 وَ لا تَنسَوُا الفَضلَ- 237 طبري: جبیر بن مطعم بخانهي سعد بن ابی وقّاص رفت او دختري در خانه داشت پیشنهاد ازدواج
23 چون جبیر از خانهي سعد بیرون رفت زن را - دخترش را کرد. جبیر پذیرفت و در همانجا عقد همسري را انجام دادند. -قرآن- 1
طلاق داد و مهري را که معیّن کرده بود تمام براي او فرستاد. از او پرسیدند اینکه چه کار بود! جواب داد: اوّل که سعد پیشنهاد
ازدواج کرد پذیرفتم چون که خلاف ادب بود ردّ احسان او. و چون پیمان همسري بود بمقتضاي فضل و احسان بایستی تمام مهر او
را بدهم و نیز از مجاهد روایت کرده است معنی جمله [ صفحه 470 ] چنین است: بهتر اینکه است که مرد تمام مهر را بدهد و یا زن
از حق خود بگذرد و مفسّرین دیگر اینکه طور گفتهاند: غفلت نکنید از نیکی بیکدیگر و گذشت از حق خود. عبده: ممکن است
مقصود از فضل دوستی میان دو خانوادهي مرد و زن باشد پس معنی اینکه است که بواسطهي اینکه طلاق دوستی خانوادگی را
صفحه 229 از 298
با الف قرائت فرموده است بِما « لا تناسوا » : فراموش نکنید و با یکدیگر دشمن نشوید. مجمع: از علی علیه السّلام نقل شده است
تَعمَلُونَ بَصِیرٌ- 237 روح البیان از غزالی: بصیرت و بینائی خداوند یعنی مکشوف بودن حقیقت همهي موجودات که منحصر بدیدن
صورت ظاهر آنها نیست بلکه حقایق و اصول پیدایش موجودات در پیشگاه علم خداوند مکشوف و روشن است و بهرهي انسان از
اینکه پرتو خداوند که باو افکنده است و نیروي بینائی که باو داده است دقّت نظر و پند و عبرت او است از دیدن هر موجود چنانکه
از حضرت مسیح پرسیدند: کسی مانند خودت سراغ داري! فرمود آنکه بهر چیز با چشم عبرت و پند بنگرد و چون ساکت باشد در
اندیشهي رفع نواقص باشد و آنچه بگوید ذکر و یاد خدا بود و بداند که همیشه در حضور خداوند است و او را میبیند. -قرآن-
121-97 سخن ما: 1- دستور آزادي در طلاق زنی است که با او تماسّی نبوده است و البتّه اینکه راه آزادي زن و مرد است از بند
همسري لفظی که اثر عملی نداشته است. ولی در غیر اینکه مورد که روابط زناشوئی در بین باشد طلاق عمل ناپسندي است چنانکه
یعنی چرا مردم با مقررات « ما بال اقوام یلعبون بحدود اللّه فیقول احدهم طلّقتک راجعتک » : از پیغمبر روایت شده است که فرمود
خداوندي و احساسات بشري با زن بازي میکنند زن میگیرند باز طلاق میدهند باز بر سر زناشوئی برمیگردند! و هم نقل کردهاند
یعنی وقتی زن خود را طلاق دهید که شک در اخلاق « لا تطلّقوا نسائکم الّا ریبۀ فان اللّه لا یحب الذّوّاقین و لا الذّوّاقات » : که فرمود
او داشته باشید و گر نه خداوند دوست ندارد مردم هواپرست را که [ صفحه 471 ] هر روزي با کسی بسر میبرند. 2- ارزش دادن
بمقام زن و هم به پیمان زناشوئی است که آن را مانند دیگر معاملات نهپندارند و اگرچه جز پیمان، دیگر شرط و عمل در میان آنها
نباشد باز هم از احسان بزن غافل نباشند و بقدر امکان باو بهره برسانند. 3- باز هم بعقد زناشوئی اهمیّت داده شده است که باید مرد
نصف مهر را بدهد ولی هر یک از زن و مرد باید متوجّه باشند که تقوي و پرهیزگاري در احسان و گذشت از حقوق است و اگر
مرد تمام مهر را بدهد و یا زن از نصف حق خود هم صرف نظر کند با تقوي و پرهیزگار خواهند بود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 238 تا 239
حافِظُوا عَلَی الصَّلَوات وَ الصَّلاةِ الوُسطی وَ قُومُوا لِلّه قانِتِینَ [ 238 ] فَإِن خِفتُم فَرِجالًا أَو رُکباناً فَإِذا أَمِنتُم فَاذکُرُوا اللّهَ کَما عَلَّمَکُم ما لَم
از مصدر قنوت بنماز ایستادن، « قانِتِینَ » . مؤنّث اوسط میانه و معتدل « الوُسطی » : 213 معنی لغات - تَکُونُوا تَعلَمُونَ [ 239 ] -قرآن- 1
جمع راکب بمعنی « رکبان » 65- 23 -قرآن- 53 - جمع راجل بمعنی پیاده. -قرآن- 13 « رجال » . خودداري از کلام، فروتنی در عبادت
سواره. جهت نزول: طبري: زید بن ثابت گفت: بسیار اوقات پیغمبر ص نماز ظهر میخواند و بواسطهي گرمی هوا حضور بجماعت بر
مردم سخت بود و فقط در نماز با پیغمبر یک یا دو صف بودند آن حضرت فرمود: باید خانهي آنهائی که بجماعت حاضر نمیشوند
آتش بزنم. پس از آن اینکه آیه نازل شد. [ صفحه 472 ] ترجمه: 238 مواظب نمازها باشید و نماز میانین و با فروتنی بپیشگاه
خداوندي بپاي خیزید [و نماز گذارید] 239 و اگر ز دشمن ترسیدید سواره یا پیاده [نماز گذارید] و چون آسوده شدید بیاد خدا
باشید بهمان گونه که خدا بشما آموخته است و همیشه میخوانید و زین پیش از آن بیخبر بودید و نماز ندانستید. سخن مفسّرین:
الصَّلاةِ الوُسطی- 238 طبري: مقصود نماز ظهر است. و حفصه زوجهي پیغمبر دستور داد برایش قرآن بنویسند و سفارش کرد چون
و ال ّ ص لوة الوسطی و صلاة » : باین آیه برسند او را خبر دهند، در اینکه موقع که نویسنده باو مراجعت کرد گفت: اینکه طور بنویس
قرائت میکردهاند و عدّهاي دیگر گفتهاند « و صلاة العصر » و باز طبري از إبن عباس و مجاهد نقل کرده است که همینطور « العصر
مقصود نماز عصر است و در جنگ خندق یک روز اعراب پیغمبر و مسلمانان را مشغول کردند که بنماز عصر نرسیدند آن حضرت
فرمود: اینها ما را از نماز وسطی که نماز عصر است باز داشتند خدا گورشان را پر آتش کند. و بعضی گفتهاند مقصود نماز مغرب
است که حدّ وسط نماز دو رکعتی و چهار رکعتی است و در سفر کم نمیشود. و هم طبري نقل کرده است: عدّهاي گفتهاند:
مقصود نماز صبح است. و از إبن عباس حکایت کرده است که در مسجد بصره نماز صبح خواند و امام جماعت بود و قبل از رکوع
صفحه 230 از 298
تا آخر آیه. - «ِ حافِظُوا عَلَی الصَّلَوات » : قنوت و دعاي دست خواند آنگاه گفت: اینکه است نماز وسطی که در قرآن فرموده است
1049 فخر: ممکن است مقصود نمازهاي پنجگانه باشد و ممکن است چون دلیل یقینی نداریم بگوئیم - 18 -قرآن- 1019 - قرآن- 1
معیّن نیست و بعضی گفتهاند: مقصود نماز عشاء است چون میان مغرب و صبح است که در سفر کم نمیشود. مجمع: مقصود نماز
ظهر است. و از امام باقر و صادق [ع] همین معنی روایت شده است و عقیدهي مفسّرین شیعه بر اینکه است. چون اوّل نمازي که
پیغمبر ص خواند و اوّل نمازي [ صفحه 473 ] که از بیت المقدس روي گرداند و قبله را کعبه قرار داد نماز ظهر بوده است. کشف
نوشته است: ابو بکر شبلی رحمه اللّه گفت: اگر مرا مخیّر کنند میان آنکه در نماز شوم یا در بهشت شوم آن بهشت بر اینکه نماز
اختیار نکنم که آن بهشت اگر چند ناز و نعمت است اینکه نماز از ولی نعمت. آن نزهتگاه آب و گل است وین تماشاگاه جان و
دل است. آن مرغ بریان است در روضهي رضوان وین روح و ریحان است در بستان جانان. تماشا را یکی بخرام در بستان آن جانان
||ببین در زیر پاي خویش جان افشان آن جانان مردي بود او را بو علی سیاه گفتندي یگانهي عصر خویش بود، هر گه کسی در
پیش وي رفتی گفتی مردي ام فارغ شغلی ندارم روشنائی چشم من آن است که از مردان راه وي کسی را بینم یا با کسی حدیث
وي میکنم: با دل همه شب حدیث تو میگویم || بوي تو من از باد سحر میجویم محافظت آن است که: شخص، در مقام خدمت
راست دارد و دل را در مقام حرمت، تا هم قیام ظاهري از روي صورت تمام بود هم قیام باطن از روي صفت بجاي بود. یکی در
نماز امامی میکرد خواست تا صف راست کند گفت: همه راست بایستید. هنوز اینکه سخن تمام نگفته بود که بیفتاده بود و بیهوش
شده پس گفتند او را: که چه رسید تو را در آن حال! گفت: در دل شنیدم که بمن گفتند: هرگز براي من راست ایستادي! و آن
دست برداشتن در نماز در حال تکبیر اشارت است باضطرار و افتقار بنده و شکستگی وي بحضرت مولی چنانستی که میگوید: بار
خدایا غریب مملکتم افتاده در چاه معصیتم غرق شده در دریاي محنتم درد دارم و دارو نمیدانم یا میدانم و خوردن نمیتوانم، نه
روي آنکه نومید شوم نه زهرهي آنکه فراتر آیم: گر کافرم اي دوست مسلمانم کن || مهجور توام بخوان و درمانم کن گر در خور
آن نیم که رویت بینم || باري بسر کوي تو قربانم کن عبده: ممکن است مقصود از صلات اصل عمل باشد و از کلمهي وسطی
مقصود [ صفحه 474 ] افضل و برتر باشد و معنی چنین بشود: مداومت کنید بر بهترین انواع نماز که با حضور قلب و توجه کامل
است. قانِتِینَ- 238 طبري: روایت است: یعنی در حال نماز با کمال اطاعت باشید، و از زید بن ارقم و إبن مسعود روایت است ما در
نماز سخن میگفتیم و نیازمندیهاي خود را بیکدیگر اظهار میکردیم و جواب میشنیدیم و اگر کسی سلام میکرد جواب میدادیم تا
روزي من وارد شدم و سلام کردم کسی جواب نداد و بر من دشوار شد چون پیغمبر نماز تمام کرد فرمود مانعی نداشتم از جواب
سلام تو جز اینکه بما امر شد در نماز با آرامش باشیم و سخن نگوئیم. و نیز نقل است که عدّهاي گفتهاند: مقصود دعا است و
رغبت و میل بسوي خدا و استدلال کردهاند که إبن عباس در بصره نماز صبح خواند با جماعت و پیش از رکوع قنوت خواند و پس
مجمع: از امام باقر و صادق [ع] روایت « قُومُوا لِلّه تا آخر » از نماز گفت: همین است نماز وسطی که در قرآن امر شده است بجملهي
779 فَإِن خِفتُم- - 10 -قرآن- 763 - شده است: اینکه جمله چنین میفهماند: با حالت قیام و ایستاده در نماز دعا بخوانید. -قرآن- 1
239 مجمع: روایت شده است: پیغمبر در جنگ احزاب با اشاره نماز خواند و حضرت علی [ع] لیلۀ الهریر که شبی بود تا صبح در
14 سخن ما: ممکن است - صفّین میجنگیدند نماز با اشاره خواند و روایت کردهاند: نماز را فقط با تکبیر انجام داد. -قرآن- 1
یعنی مواظب آن نمازي که حدّ متوسّط و میانین « و ال ّ ص لوة الّتی هی الوسطی » باین صورت تحلیل میشود « الصَّلاةِ الوُسطی » : بگوئیم
در عبادات است که وظائف نفسانی و اجتماعی در آن بیش از دیگر عبادات معین شده است و در جملهي بعد نتیجهي اینکه مطلب
[ 51 [ صفحه 475 - را گوشزد کرده است که در اینکه عبادت مهم براي خدا بپا بایستید و او را بخوانید. -قرآن- 31
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 240 تا 242
صفحه 231 از 298
وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّونَ مِنکُم وَ یَذَرُونَ أَزواجاً وَصِ یَّۀً لِأَزواجِهِم مَتاعاً إِلَی الحَول غَیرَ إِخراج فَإِن خَرَجنَ فَلا جُناحَ عَلَیکُم فِی ما فَعَلنَ فِی
أَنفُسِهِن مِن مَعرُوف وَ اللّه عَزِیزٌ حَکِیم [ 240 ] وَ لِلمُطَلَّقات مَتاع بِالمَعرُوف حَ  قا عَلَی المُتَّقِینَ [ 241 ] کَذلِکَ یُبَیِّن اللّه لَکُم آیاتِه لَعَلَّکُم
- یک سال تمام. -قرآن- 12 «ِ الحَول » . از مصدر توفی بمعنی مرگ فرا رسیدن « یُتَوَفَّونَ » : 394 معنی لغت - تَعقِلُونَ [ 242 ] -قرآن- 1
78 ترجمه: 240 کسانی را که مرگ فرا میرسد و زن در خانه دارند باید براي همسران خود سفارش کنند: تا یک - -27 قرآن- 68
سال [از خانه و خوردن و پوشیدن از مال آنها] بهرهمند شوند و از آن خانه که نشستهاند بیرونشان نکنند [تا سال بپایان رسد] و اگر
در اینکه میان خود بیرون رفتند گناهی بر شما سرپرستان نیست اگر آنان رفتاري بآئین مردمی داشتند چه خدا برتر است و کار
شایسته کند. 241 و براي زنهاي طلاق گفته حق بهره از اموال شوهر است بآئین مردمی و اینکه دستور را پرهیزگاران استوار
میدارند. 242 و به اینکه گونه نشانههاي یکتائی خود را خداوند نمودار میکند تا شاید بسنجید [و آن را دریابید]. سخن مفسّرین:
مرفوع قرائت شده است که مبتدا باشد یعنی وصیّۀ « وصیّۀ » 23 [ صفحه 476 ] مجمع: کلمهي - وَصِ یَّۀً لِأَزواجِهِم- 240 : -قرآن- 1
واجب است. ابو الفتوح: و منصوب خواندهاند که مفعول باشد یعنی وصیّت میکنند وصیتی را که براي همسرانشان باشد. حکیم بن
حرث از مردم طائف با پدر و زن و فرزند و سرمایهي خود بمدینه هجرت کرد و مرد اینکه آیه نازل شد، پیغمبر ص اموال او را میان
وارثانش تقسیم فرمود و بزنش چیزي نداد جز حق سکنی در منزل و دیگر مخارج از اموال او تا مدّت یک سال. و عدّهي زن همین
بود در ابتداي اسلام تا آیهي میراث و عدّهي وفات نازل شد. پس از آن بجاي حق سکنی و مخارج براي زن ارث معیّن شد و مدّت
عده بچهار ماه و ده روز مقرّر شد و اینکه آیه نسخ شد. مجمع: باتّفاق علما اینکه آیه منسوخ است. برهان: معاویۀ بن عمّار و ابی
بصیر گفتهاند: از امام علیه السلام معنی اینکه آیه را پرسیدم فرمود: نسخ شده است بآیات میراث و عدّهي وفات. وَ لِلمُطَلَّقات مَتاع-ٌ
241 مجمع: فقهاي اهل سنّت اختلاف کردهاند در لزوم مخارج براي زن طلاق داده و بعضی گفتهاند: مقصود از متاع بهرهاي از مال
مَتاعاً إِلَی » مخارج است مثل « متاع » است که بایستی بزن طلاق داده چیزي داد و ابو علی جبّائی گفته است: مقصود از کلمهي
در آیت جلو. و لکن فقهاي شیعه میگویند: اینکه آیه متوجّه است بآیت سابق و آن دسته از زنهاي مطلّقه که قباله براي آنها «ِ الحَول
26 -قرآن- - معیّن نشده است و عمل زناشوئی هم انجام نشده است حق دارند، و دیگران مهرشان بجاي اینکه حق است. -قرآن- 1
مردي گفت: اگر بخواهم نیکوکار « حقا علی المحسنین » 320-295 حَ  قا عَلَی المُتَّقِینَ- 241 طبري: چون در آیت سابق گفته شد
باشم بزنهاي طلاق داده چیزي خواهم داد و گر نه نخواهم داد. اینکه آیه نازل شد تا بفهماند اینکه حکم وظیفهي هر مسلمانی است
27 [ صفحه 477 ] لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ- 242 کشف نوشته است: روایت کنند از علی علیه السلام که - که زنش را طلاق داد. -قرآن- 1
24 مطبوع و مسموع و کمال بنده در دینداري وي بآن است که اینکه هر دو عقل او را جمع - عقل بر دو ضرب است: -قرآن- 1
شوند: اوّل مطبوعی که بنده بآن مکلّف شود و خطاب شرع بآن متوجّه گردد و آن آن است که مصطفی صلّی اللّه علیه و آله گفت:
خداوند پس از آفرینش موجودات، بعقل گفت: بعزّت و جلال خودم از تو گرامیتر چیزي نیافریدم. چون بهره و مسئولیّت مردم در »
دیگر عقل مسموعی آن است که مصطفی گفت [اي علی آنگاه که مردم بنماز و روزه خود را در نظر .« برابر عقل آنها است
یکدیگر مقرّب نزد خدا میشمارند تو بوسیلهي عقل، خود را بخدا نزدیک کن تا در دنیا و آخرت نزد خالق و مخلوق محترم باشی] و
و گفتار پیغمبر « أَ فَلا تَعقِلُونَ ... لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ » : حقیقت اینکه عمل بایمان و تقوي و اخلاص بازگردد و آن آن است که جایها گفته
اشاره باین عقل است آنجا که فرمود: خداوند عقل را بسه جزء تقسیم فرمود که هر که آن را داشته باشد خردش کامل است و گر
نه بیخرد است. 1- حسن معرفت بخدا 2- بخوبی فرمان او را انجام دادن 3- شکیبائی بر امر و فرمان خدا تا آخرین توانائی. -قرآن-
790 ابو الفتوح نوشته است: عقل، مجموع علوم ضروري باشد که بآن فرق کنند میان حسن و قبیح و بآن - -761-741 قرآن- 766
ممکن باشد استدلال بشاهد بر غایب. روح البیان: یعنی با اینکه آنچه در قرآن است بفهمید پس خرد خود را در آن بکار اندازید و
شاید بقرینهي آیت پیش مقصود بهرهاي باشد «ٌ وَ لِلمُطَلَّقات مَتاع » از آن نتیجه بگیرید و بآن عمل نمائید. سخن ما: 1- آیت 241
صفحه 232 از 298
براي زن طلاق داده همانگونه که براي شوهر مرده یک سال مخارج است و ظاهر آیه که پس از چند گونه طلاق گفته شده است
- اینکه متاع غیر از مهر و تعهّدات مرد است براي زن بلکه طلاق بهر جور که باشد لازم است بهرهاي و مالی بزن برسد. -قرآن- 24
در « 98 [ صفحه 478 ] قِلُونَ - لَعَلَّکُم -قرآن- 84 » 52 ولی چون بر خلاف نظر فقهاء است نمیتوان مطمئن باین معنی شد. 2- آیت 242
- فلسفهي قدیم براي عقل معانی مختلف نوشتهاند: 184 - نیروي غریزي انسان که وسیلهي تشخیص خوب است از بد. 2 «184» کتب
آنچه در بحث نفس ناطقهي انسان گفتگو میکنند و تقسیم کردهاند بعقل عملی و عقل نظري و براي آن مراتبی شمردهاند که
مرتبهي اوّل آن عقل بالهیولی است و بعد بالملکۀ و پس از آن بالفعل و مرتبهي آخر بالمستفاد است. 3- عقل در اصطلاح علم
اخلاق است یعنی نیروي بر مواظبت کارهاي پسند براي تحصیل اخلاق فاضله و ملکات عادله و عادات پسندیده 4- عقل مورد
گفتگو در حکمت الهی و ماوراء الطبیعه است که موجود مجرّد از مادّه و مدّة باشد و آنرا عقل کلّی مینامند و حکماي قدیم آنها را
دهتاي در طول یکدگر گفتهاند که اوّل موجب دوّم و دوّم موجب سوّم است تا دهم و اوّلین را موجود اوّل و نخستین آفریدهي
خداوند دانستهاند و دهم را کدبانوي عالم طبیعت یا جبرئیل و مانند آن گفتهاند. و عدّهاي از حکما آنها را بدو دسته کردهاند که
یک دسته در عرض دستهي دیگر و گفتهاند کلمهي ملک و ملائکه که در قرآن و کتب دین نام برده شده است مقصود همین
العقل ما عبد به » : عقول هستند. 5- عقل در اصطلاح اهل حدیث است که بموجب حدیث منقول اینکه طور تعریف میکنند
یعنی عقل آن است که وسیلهي عبادت خدا باشد و رسیدن ببهشت.فلسفهي قدیم براي عقل معانی « الرّحمان و اکتسب به الجنان
مختلف نوشتهاند: 1- نیروي غریزي انسان که وسیلهي تشخیص خوب است از بد. 2- آنچه در بحث نفس ناطقهي انسان گفتگو
میکنند و تقسیم کردهاند بعقل عملی و عقل نظري و براي آن مراتبی شمردهاند که مرتبهي اوّل آن عقل بالهیولی است و بعد
بالملکۀ و پس از آن بالفعل و مرتبهي آخر بالمستفاد است. 3- عقل در اصطلاح علم اخلاق است یعنی نیروي بر مواظبت کارهاي
پسند براي تحصیل اخلاق فاضله و ملکات عادله و عادات پسندیده 4- عقل مورد گفتگو در حکمت الهی و ماوراء الطبیعه است که
موجود مجرّد از مادّه و مدّة باشد و آنرا عقل کلّی مینامند و حکماي قدیم آنها را دهتاي در طول یکدگر گفتهاند که اوّل موجب
دوّم و دوّم موجب سوّم است تا دهم و اوّلین را موجود اوّل و نخستین آفریدهي خداوند دانستهاند و دهم را کدبانوي عالم طبیعت یا
جبرئیل و مانند آن گفتهاند. و عدّهاي از حکما آنها را بدو دسته کردهاند که یک دسته در عرض دستهي دیگر و گفتهاند کلمهي
ملک و ملائکه که در قرآن و کتب دین نام برده شده است مقصود همین عقول هستند. 5- عقل در اصطلاح اهل حدیث است که
یعنی عقل آن است که وسیلهي « العقل ما عبد به الرّحمان و اکتسب به الجنان » : بموجب حدیث منقول اینکه طور تعریف میکنند
6- نفس ناطقه یا روان آدمی را عقل نامیدهاند چون خود 27- 14 -پاورقی- 25 - عبادت خدا باشد و رسیدن ببهشت. -قرآن- 1
موجودي است خارج و بینیاز از مادّه و موجب ادراك معقولات است در حدود خودش و از اینکه جهت آنرا عقل جزئی مینامند در
برابر عقل کلّی بمعنی چهارم. 7- در نظر اهل مکاشفه و عرفان است که کلمهي عقل را بجاي عشق یا کشف یا شهود استعمال
[ 439 [ صفحه 479 - میگوید: -پاورقی- 437 «185» میکنند، و استدلال و بحث را از براي اطّلاع بر حقایق باطل میدانند چنانکه مثنوي
استفادهي از عقل را باین طور بیان «187» 69 و نیز مثنوي - فرمت- 67 -» پاي استدلالیان چوبین بود || پاي چوبین سخت بیتمکین بود
16 کشتی بیلنگر آمد مرد سر || که ز باد کژ نیابد او حذر لنگر عقل است عاقل را امان || لنگري - کرده است: -پاورقی- 14
دریوزه کن از عاقلان عقل اگر غالب شود پس شد فزون || از ملایک اینکه بشر در آزمون شهوت ار غالب شود پس کمتر است
||از بهائم اینکه بشر، زان ابتر است
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 243
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیارِهِم وَ هُم أُلُوف حَ ذَرَ المَوت فَقالَ لَهُم اللّه مُوتُوا ثُم أَحیاهُم إِن اللّهَ لَذُو فَضل عَلَی النّاس وَ لکِنَّ
صفحه 233 از 298
23 نهاوندي در نفحۀ - جمع الف بمعنی هزار. -قرآن- 13 «ٌ أُلُوف » : 230 معنی لغات - أَکثَرَ النّاس لا یَشکُرُونَ [ 243 ] -قرآن- 1
الرّحمان: ارتباط اینکه آیه بآیات پیش اینکه است که چون وظائفی راجع بزناشوئی و تربیت اولاد در چند آیه بیان شده است براي
تکمیل ایمان بتوحید در اینکه آیه حکایتی نقل شده است که نشانهي توحید و کمال قدرت است تا مردم با یقین بیشتر وظائف خود
را انجام دهند. ترجمه 243 اي محمّد مگر نمینگري و خبر نداري ز آن مردمی که از ترس [بیماري [ صفحه 480 ] واگیر و] مرگ،
هزاران نفر خانمان رها نمودند و فرار کردند و فریاد حق بر سرشان آمد که بمیرید [جملگی بمردند] و زان پس زندهشان کرد. و
البتّه خداوند بخشنده بر همه مردم است ولی بیشترشان پاس نعمت ندارند [و گرفتار میشوند]. سخن مفسّرین: أَ لَم تَرَ- 243 کشف
نوشته است: اینکه روایت دل است که آن را علم گویند نه رؤیت چشم که عیان باشد. مصطفی آن قوم را بعیان در نیافت امّا برؤیت
12 الَّذِینَ خَرَجُوا- 243 مفسّرین افسانههائی نقل کردهاند: - دل بدید و بدانست از آنک اللّه بوي خبر کرد و آگاهی داد. -قرآن- 1
مردمی بودند در واسط از شهرهاي شمال شرقی عراق و از ترس طاعون فرار کردند چون در یکجا جمع شدند ملکی فریاد زد
- بمیرید همه مردند و پس از آنکه آفتاب تابید و همهي بیابان متعفّن شد پیغمبري آنجا رسید و دعا کرد آنها زنده شدند. -قرآن- 1
19 ثُم أَحیاهُم- 243 عبده: فرمان بمرگ کنایه است از انحطاط و خواري مردم و زنده کردن کنایه از تعالی و ترقّی آنها است و
اینکه روش قرآن است که بانواع سخن مردم را رهبري میکند و پند میدهد. و بهمین جهت در اینکه آیه نام و جاي آن اشخاص
معیّن نشده است و فقط بطور مبهم گفته است و با اینکه عدّه زیاد بودند بواسطهي ضعف و ترس فرار کردند و یکبارگی مغلوب و
نابود شدند و دوباره خدا آنها را زنده کرد یعنی استقلال آنها را بازگرداند. و نیز عبده راجع بحکایتهائی که مفسّرین نوشتهاند
میگوید: اینها روایت هائی است اسرائیلی که مفسّرین اصرار داشتهاند کتاب خدا را با آنها مطابق کنند در صورتی که مشهورترین
16 [ صفحه 481 ] ي نقل کرده است و او محمّد بن - آنها دورتر از تناسب با سبک قرآن است و آن روایتی است که -قرآن- 1
مروان کوفی کذّاب است چنانکه طبري و دیگران او را معرفی کردهاند و او غیر از اسماعیل سدّي تابعی است که احمد او را مورد
215 لَذُو فَضل-ٍ 243 فخر: مناسبت اینکه جمله با فضل خداوند بر مردم ممکن است از - پاورقی- 213 - «1«188». اطمینان دانسته است
اینکه جهت باشد که چون اینکه قضیّه در میان یهود مشهور بوده است و اعراب آن را میشنیدند قرآن آن را نقل کرده است تا مقام
پیغمبر بیشتر براي مردم نمودار شود و آنهائی که منکر معاد بودند بواسطهي شنیدن چیزهائی که خود بآن معتقد هستند تولید ایمان
12 سخن ما: 1- چون در لغت موت بمعنی سکون و خواب - در دلشان بشود و عقیدهي بقیامت برايشان ثابت شود. -قرآن- 1
استعمال شده است و همچنین احیاء بمعنی بفراوانی وسیلهي خوشی و آسایش شدن استعمال شده است و ما دلیل قاطع نداریم که
بتوانیم یقین کنیم چه مردمی در کجا چگونه مردند و دوباره زنده شدند و بعلاوه سبک قرآن در تنبیه مردم بهمین گونه امثال
عمومی است پس با توجّه باین مقدّمه ممکن است بگوئیم: در اینکه آیه بوسیلهي گفتگوي با پیغمبر مردم را متوجّه کرده است بیک
داستانی که در خاطرهها بوده و نظائر آن را شنیدهاند و تصوّر آن برايشان ممکن بوده است که: ملّتهائی بودهاند از ترس دشمن یا
بیماري و یا قحطی ترك وطن نموده و مهاجرت میکردند و نابود میشدند چنانکه مهاجرتهاي نژادها و ملّتها را در تاریخ
خواندهایم و هر کدام از آنها که بفرمان خداوند و استعدادي که بآنها عنایت شده گوش فرامیدادند و آرام میگرفتند و با سختیها
مبارزه میکردند خداوند آنها را بحال خوشی و آسایش باقی میداشت و گر نه نابود میشدند و یا مراحلی از مرگ و زندگی و یا
خواري و برتري برگذار میکردند و نقل اینگونه سرگذشتها پند است براي آیندگان چنانکه [ صفحه 482 ] گفتهاند: تاریخ عبرت
است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 244
84 ترجمه: 244 در راه خدا بجنگید [براي پیشرفت مادّي و معنوي - وَ قاتِلُوا فِی سَبِیل اللّه وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ سَمِیع عَلِیم [ 244 ] -قرآن- 1
صفحه 234 از 298
خودتان] و بدانید که خداوند بر همه چیز دانا و شنوا است. سخن مفسّرین: وَ قاتِلُوا- 244 فخر: پیش از دستور جهاد مردم را
بسرگذشت پیشینیان متوجّه کرده است که دلهاشان آرام شود و پند بگیرند و بدانند که ترس و بدبینی نتیجهي بد دارد و شرط موفّق
شدن، کار و کوشش است. بعد از آن فرمان داده است اکنون که دانستید ترس و بددلی نتیجهي بد دارد پس با دشمنان دین
بجنگید و چون جهاد موجب تقویت دین است عبادت است و عبادت راهی است که موجب وصول بحق است از اینکه جهت جنگ
11 سَمِیع عَلِیم-ٌ 244 فخر: یعنی خداوند میشنود آنچه بمردم میگوئید و بجهاد وادارشان - را قتال در راه خدا نامیده است. -قرآن- 1
میکنید و یا جلوگیر آنها میشوید و نیز میداند آنچه شما در دل دارید براي جنگ که مقصودتان استفادهي مادّي یا بهره معنوي
[ 17 سخن ما: همان نقل و ترجمه است. [ صفحه 483 - است. -قرآن- 1
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 245
149 ترجمه: 245 - مَن ذَا الَّذِي یُقرِض اللّهَ قَرضاً حَسَ ناً فَیُضاعِفَه لَه أَضعافاً کَثِیرَةً وَ اللّه یَقبِض وَ یَبصُطُ وَ إِلَیه تُرجَعُونَ [ 245 ] -قرآن- 1
کی است که بخدا وام دهد بنکوکاري و او چند برابر پاداشش دهد چه خداوند جلو روزي همی گیرد و آن را میگشاید [و بدانید]
شما را بسوي او بازگردانند. سخن مفسّرین: یُقرِض اللّهَ- 245 کشف نوشته است: مفسّران گفتند آن روز که اینکه آیت فرو آمد ابو
16 یا رسول اللّه خداوند عزّ و جل از ما قرض میخواهد و او بینیاز از قرض است! رسول گفت: آري - الدّحداح گفت: -قرآن- 1
بآن، خدا میخواهد تا شما را در بهشت آرد ابو دحداح گفت: من خدایرا قرض میدهم تو، بایندانی بهشت میکنی! گفت: میکنم
بایندانی بهشت هر کس را که صدقه دهد ابو دحداح گفت: و هم جفت من امّ دحداح با من در بهشت بود! گفت: آري پس دست
رسول گرفت گفت: دو باغ دارم و بجز آن دو باغ چیزي دیگر ندارم و هر دو بخداي میدهم. رسول گفت: نه، یکی خدایرا و یکی
معیشت تو و عیال تو را. گفت: یا رسول اللّه تو را بر گواه میگیرم که آن یکی که نیکوتر است از ملک خویش بیرون کردم و
بخداي دادم. رسول گفت: لا جرم اللّه تعالی بهشت تو را پاداش دهد. ابو دحداح رفت و با هم جفت خویش امّ دحداح اینکه ق ّ ص ه
بگفت امّ دحداح آن ساعت با دخترکان خویش در آن بستان بودند که تسلیم کرده بودند دست در آستین آن کودکان و دهن
ایشان میکرد و خرما بیرون [ صفحه 484 ] میکرد و میگفت: اینکه نه آن شما است که اینکه آن خدا است. جز با تو بجان و دل
تکلّف نکنم || دل ملک تو شد در و تصرّف نکنم گر جان باشارتی بخواهی زرهی || در حال فرستم و توقّف نکنم فخر: إبن
عباس گفت: اینکه آیه در شأن ابو دحداح نازل شد او به پیغمبر عرض کرد من دو باغ دارم اگر یکی را تصدّق بدهم دو تا مثل آن
در بهشت بمن خواهند داد! پیغمبر ص فرمود: بلی عرض کرد. همسرم و دخترانم با من در آنجا خواهند بود! فرمود: بلی، ابو دحداح
باغ بهتر را که حنیفیّه نام داشت بفقرا بخشید. قَرضاً حَسَناً- 245 ابو الفتوح: عرب کلمهي قرض را براي کاري که پاداش دارد بکار
امیۀ بن ابی الصلت شاعر مشهور نزدیک « لک عندي قرض صدق و قرض سوء » : میبرد چه خوب و چه بد چنانکه عرب میگوید
71 کشف - فرمت- 69 -» 14 کل امرأ سوف یجزي قرضه حسنا || أو سیّئا و مدینا مثل ما دانا - بزمان پیغمبر ص گفته است: -قرآن- 1
نوشته است: گفتهاند: قرض حسن آن بود که گوش بپاداش نداري و در جست عوض آن نباشی و آنچه کنی استحقاق جلال حق را
کنی نه یافت مزد خود را. ابو الفتوح نوشته است: واقدي گفت: قرض نیکو آن بود که براي خدا دهد و دلش بآن خوش بود. عبد
اللّه مبارك گفت: قرض نیکو آن بود که مالش حلال بود. عبد اللّه عثمان الصدفی گفت: آن بود که بدهی و منت ننهی. سهل بن
عبد اللّه گفت: آن بود که عوضی چشم نداري. فخر: قرض حسن چند جور است. 1- حلال خالص که مخلوط بحرام نباشد و مال
مشتبه شمرده نشود. 2- پس از بخشیدن منّت و آزار نداشته باشد. 3- بقصد قربت باشد [ صفحه 485 ] نه ریا و خود نمائی.
با الف و صداي جلو عین قرائت کردهاند. 2- عاصم با زبر عین قرائت « یضاعفه » فَیُضاعِفَه-ُ 245 فخر: 1- ابو عمرو و نافع و کسائی
بدون الف با تشدید و صداي جلو عین قرائت کرده است. 4- إبن عامر مثل إبن کثیر قرائت کرده « یضعّفه » کرده است. 3- إبن کثیر
صفحه 235 از 298
13 أَضعافاً کَثِیرَةً- - است و فقطّ عین را با صداي بالا قرائت نموده است و اینکه اختلاف قرائتها تأثیر در نتیجه و فهم ندارد. -قرآن- 1
245 روح البیان: اینکه کلمه موجب جلوگیري از افکار مردم است که اندازهي حساب و مزد کار خود را بخواهند معیّن کنند و
18 نیشابوري از سدي نقل است: اینکه کلمه مبهم گفته شده است براي - میفهماند: پاداش قرض را خدا میداند و بس. -قرآن- 1
تشدید رغبت مردم تا متوجّه و امیدوار باشند که پاداش عمل، بیحساب است. سعدي: نکوکاري از مردم نیک راي || یکی را بده
مینویسد خداي کرم کن که فردا که دیوان نهند || منازل بمقدار احسان دهند وَ اللّه یَقبِض وَ یَبصُطُ- 245 کشف نوشته است: قبض
و بسط در ید خدا است کار او دارد و حکم او راست یکی را دل از شناخت خود در بند دارد، یکی را در انس با خود برو گشاید،
یکی را در مضیق خوف حیران، یکی در میدان رجا شادمان، یکی از قهر قبض وي هراسان، یکی بر بسط وي نازان. یکی بفعل خود
نگرد در زندان قبض بماند. یکی بفعل حق نگرد بر بساط طرب آرام گیرد. همان است که پیر طریقت گفت: الهی گهی بخود نگرم
31 از من زارتر کیست! گهی بتو نگرم گویم از من بزرگوارتر کیست! گاهی که بطینت خود افتد نظرم || گویم - گویم: -قرآن- 1
که من از هر چه بعالم بترم [ صفحه 486 ] چون از صفت خویشتن اندر گذرم || از عرش همی بخویشتن در نگرم. ابو الفتوح نوشته
است: خداي تعالی روزي تنگ کند بر آنکه خواهد و فراخ کند بر آنکه خواهد: بعضی مفسّران گفتند مراد بقبض قبض روح است
و عوض بگستراند. و بعضی « و یبسط » خداي صدقه بستاند « اللّه یقبض » : و ببسط مراد بسط عمر است. و گفتهاند مراد آن است که
دیگر گفتند: مراد قبض دلها و بسط آن است براي آنکه دادن و ندادن بدل تعلّق دارد آن را که خداي خواهد توفیق دهد تا دلش
گشاده و فراخ شود بدادن. و قبض کند دل آنکس را که خواهد تا بخل و امساك کند. و مراد از آیه آن بود که زمام دلها بدست
مشیّت خداي است چنانکه خواهد گرداند. طبري: اینکه جمله نظیر خبري است که از انس روایت شده است: در زمان پیغمبر ارزاق
گران شد مردم عرض کردند نرخ براي ارزاق معیّن کن که کار سخت نشود. فرمود: قبض و بسط و روزي دادن بدست خدا است و
من انتظار دارم که پس از مرگم کسی از من شکایت مالی و جانی نداشته باشد و بمال و جان کسی ستمکار نباشم. حسینی نوشته:
است رباعی: گاهی که بخود در نگرم پست شوم || گاهی که بدو نظر کنم مست شوم در حیرتم از حالت خود با دلدار || حیران
قبض آن واردات قلبی است که موجب گرفتگی و دلتنگی :«190» شدهام فتاده وز دست شوم زل السائرین کمال الدّین کاشانی
سالک میشود آنگاه که نور تجلّی از دل او پوشیده میشود و خوشی و وجد او زائل میشود و بسط آن جلوه و نموداري حالت باطنی
سالک است که بتدریج در مراتب علم و معارف الهی او را ترقّی میدهد و بالا میبرد تا جائی که با نهایت احاطه و اطّلاع بحقایق علم
خود را در عبادت و عمل بکار میبرد و بظاهر مانند عوام است که از دیگر مردم تمیزي ندارد و لیکن در باطن و حقیقت از خواصّ
بندگان است و باوصاف و احوال آنها قبض آن واردات قلبی است که موجب گرفتگی و دلتنگی سالک میشود آنگاه که نور تجلّی
از دل او پوشیده میشود و خوشی و وجد او زائل میشود و بسط آن جلوه و نموداري حالت باطنی سالک است که بتدریج در مراتب
علم و معارف الهی او را ترقّی میدهد و بالا میبرد تا جائی که با نهایت احاطه و اطّلاع بحقایق علم خود را در عبادت و عمل بکار
میبرد و بظاهر مانند عوام است که از دیگر مردم تمیزي ندارد و لیکن در باطن و حقیقت از خواص بندگان است و باوصاف و
42 [ صفحه 487 ] باطن خود را آراسته است بطوري که ظاهرش مانند عوام است در طاعت و عبادت و - احوال آنها -پاورقی- 40
باطنش مانند خواص است در معرفت و شهود حق.ّ روح البیان: قشیري گفته است قبض و بسط در برابر خوف و رجاء است که
شخص سالک و آمادهي براي تربیت باطن و تهذیب اخلاق، در مراحل اولی: گاهی ترسناك و ناامید از موفقیّت است و گاهی
امیدوار و دلگرم است بسعی و عمل خود و پس از آنکه مدتی بکار خود ادامه داد و بمراتب بالاتر رسید و کسب کمالات کرد
داراي قبض و بسط میشود که گاهی از حالات و عوارض خود دلگیر است و گاهی بعلم و عمل و پیشرفت خود دلشاد و خندان
23 طبري: - است. وَ إِلَیه تُرجَعُونَ- 245 فخر: یعنی بازگشت شما بآن جا است که حاکم و سیاستمداري نیست جز خداوند. -قرآن- 1
قتاده گفته است: یعنی بسوي خاك برمیگردید. سخن ما: 1- مردم را دعوت میکند بکاري که مستوجب پاداش خوب باشد تا
صفحه 236 از 298
چندین برابر که خود نمیتوانند آن را اندازه بگیرند نتیجه بدهد. و اینکه راه تشدید ایمان است و آرامش وجدان چنانکه در ابو
دحداح نتیجهي آن نمودار شد. 2- آنها را متوجّه میکند نگران نباشند از عوارض روحی مثل غم و شادي که مولود حالات مزاجی
انسان است و نیز از سوء رفتار یکی ناراحت و از خوشرفتاري دیگري فرحناك و خوشدل نباشند و نیز بحوادثی که موجب سود و
زیان و غم و شادي انسان میشود چشم ندوزند که آدمی بآنچه در اختیار دارد باید توجّه کند و وظیفه خود را انجام دهد و آنچه را
اختیار ندارد دل بخدا بسپارد، که قبض و بسط و گشایش و گرفتاري وابسته بعالم بالاتر و قدرت بیپایان خداوند است و آدمی را
شاید اشاره باشد « إِلَیه تُرجَعُونَ » در آنها که اختیاري نیست هر چه کوشش کند از خود سلب آسایش نموده و بس. 3- جملهي آخر
که چون بازگشت شما بسوي خدا است پس بآن گونه زندگی را برگذار کنید که در بازگشت خود آسوده و سرفراز باشید نه که
[ 886 [ صفحه 488 - در زندگی برنج سرمایه و حوادث باشید و در بازگشت شرمنده و گرفتار. -قرآن- 864
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 246 تا 247
أَ لَم تَرَ إِلَی المَلَإِ مِن بَنِی إِسرائِیلَ مِن بَعدِ مُوسی إِذ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُم ابعَث لَنا مَلِکاً نُقاتِل فِی سَبِیل اللّه قالَ هَل عَسَ یتُم إِن کُتِبَ عَلَیکُمُ
القِتال أَلاّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِلَ فِی سَبِیل اللّه وَ قَد أُخرِجنا مِن دِیارِنا وَ أَبنائِنا فَلَمّا کُتِبَ عَلَیهِم القِتال تَوَلَّوا إِلاّ قَلِیلًا مِنهُم وَ اللّهُ
عَلِیم بِالظّالِمِینَ [ 246 ] وَ قالَ لَهُم نَبِیُّهُم إِن اللّهَ قَد بَعَثَ لَکُم طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنّی یَکُون لَه المُلک عَلَینا وَ نَحن أَحَقُّ بِالمُلک مِنه وَ لَم
- [ یُؤتَ سَ عَۀً مِنَ المال قالَ إِن اللّهَ اصطَفاه عَلَیکُم وَ زادَهُ بَسطَۀً فِی العِلم وَ الجِسم وَ اللّه یُؤتِی مُلکَه مَن یَشاءُ وَ اللّه واسِع عَلِیم [ 247
از مصدر « تَوَلَّوا » . از فعل عسی بمعنی امید است و نزدیک است « عَسَ یتُم » . جماعت و گروه اشراف « المَلَإِ » : 792 معنی لغات - قرآن- 1
- 23 -قرآن- 47 - از مصدر اصطفاء بمعنی برگزیدن و انتخاب کردن. -قرآن- 13 « اصطفی » . تولّی بمعنی پشت کردن و فرار کردن
119 ترجمه: 246 اي محمّد مگر آگاه نشدهاي از بزرگان بنی اسرائیل که پس از موسی به پیغمبرشان گفتند: براي - -58 قرآن- 108
ما پادشاه [و فرمانده] معیّن کن تا در راه خدا با دشمنان دین به جنگیم. او گفت: بخود گمان نمیبرید که شما را فرمان بجنگ دهند
و از آن [ صفحه 489 ] خودداري کنید! آنها گفتند: چگونه شود که ما براه خدا نه جنگیم با اینکه ما را از آبادي و خویشانمان
آواره کردند! ولی چون دستور جنگ برايشان رسید بجز چند تن همه از جنگ رو گردان شدند و خدا داناي بستمگاران بود. 247
پیغامبرشان بآنان گفت: خداوند طالوت را پادشاه شما کرد. گفتند: او را چه رسد پادشاهی بر ما که ما از او سزاوارتریم و او دست
تنگ است و نادار. پیغمبرشان گفت: خدا او را بر شما گزید و فزونی دانش و تن باو داد چه او آن را که خواهد [و بسرنوشت کرده]
ز ملک و پادشاهی خود باو دهد که خدا گشاده توان است و داناي بهر چیز. سخن مفسّرین: أَ لَم تَرَ- 246 فخر: چون در آیات پیش
دستور جهاد و انفاق بمردم داده شده است قصّهي بنی اسرائیل و خوي بد آنها را یادآور شده است و آنها را ستمکار نامیده است تا
12 فَهَل عَسَیتُم- 246 فخر: یعنی آیا شما نزدیک هستید به اینکه که جنگ نکنید و - مردم عبرت گیرند و مخالفت نه کنند. -قرآن- 1
16 مجمع: نافع [عسیتم] با کسر سین خوانده است - مقصود اینکه است که انتظار نمیرود شما تخلف کنید و بجنگ نروید. -قرآن- 1
یعنی « فَشَرِبُوا مِنه إِلّا قَلِیلًا » : و دیگران با فتح آن. تَوَلَّوا إِلّا قَلِیلًا- 246 فخر: مقصود آن عدّه است که در آیات بعد گفته شده است
آنهائیکه از جنگ فرار کردند همانهائی هستند که از آب آن رودخانه نوشیدند و آنهائی که مقاومت کردند همانهائی بودند که از
- آب ننوشیدند و عدّهي اینکه مؤمنین سیصد و سیزده نفر بوده است مطابق عدّهي فداکاران جنگ بدر که با پیغمبر بودند. -قرآن- 1
135 [ صفحه 490 ] وَ اللّه واسِع عَلِیم-ٌ 246 روح البیان: اینکه جمله تهدید میکند مردم بیایمان را که در آزمایش - -24 قرآن- 101
28 خوش بود گر محک تجربه آید بمیان || تا سیه - خود را معرّفی کردند و حقیقت خود را نشان دادند، بگفتهي حافظ: -قرآن- 1
روي شود هر که در او غش باشد. وَ قالَ لَهُم نَبِیُّهُم- 247 فخر: اینکه جمله میفهماند: اوّلین مرتبه که بیثباتی خود را نشان دادند و
27 أَنّی یَکُون-ُ 247 فخر: مفسّرین گفتهاند: - پشت بفرمان کردند همین عمل آنها بود که حکومت طالوت را نپذیرفتند. -قرآن- 1
صفحه 237 از 298
جهت اینکه پرسش و اعتراض آن بوده است که سبط معیّن از اسباط بنی اسرائیل حق و اختصاص بمقام نبوّت داشت که سبط لاوي
پسر یعقوب بود و موسی و هارون از همان سبط بودهاند و سبط یهودا اختصاص بمقام حکومت و سلطنت داشت که داود و سلیمان
از آن سبط بودند و طالوت از سبط بنیامین بود که داراي اینکه حق نبود و بعلاوه فقیر بود. سدّي گفته است او باربر و مکاري بوده
15 دبّاغ بوده است. دیگران گفتهاند: سقّاء بوده است. بَسطَۀً فِی العِلم وَ الجِسم-ِ 247 فخر: - است و دیگري نوشته است: -قرآن- 1
بعضی گفتهاند مقصود درازي قدّ است که یک سر و گردن از دیگران بلند تر بوده است و عدّهاي گفتهاند: یعنی از همهي بنی
اسرائیل زیباتر بوده است و نیز گفته اند: مقصود زیادي قدرت و قوّت است و اینکه معنی مناسبتر است براي مبارزهي با دشمن نه
که جلوتر گفته شده است اشاره است به اینکه که فضائل نفسانی جلوتر است از امتیازات « العلم » درازي و زیبائی. و کلمهي
247 فخر: شما اعتراض میکنید: طالوت فقیر است و [ 27 [ صفحه 491 - 33 وَ اللّه واسِع عَلِیم-ٌ 247 -قرآن- 1 - جسمانی. -قرآن- 1
لایق سلطنت نیست ولی بخشش خدا بیپایان است و آنچه مصلحت باشد از مال و توسعهي وسائل براي فرماندهی فراهم میکند.
روح البیان: بنی اسرائیل متکبّر و خودپسند بودند طالوت را حقیر میشمردند براي بدي اخلاقشان خوار شدند و از حکومت محروم.
با اینکه جمله فهماند که خدا میداند چه کسی لایق است و چه مردمی نالایق. حسینی نوشته: بیت. ملک ده و ملک ستان اوست بس
||راه بحکمش نبرد هیچکس سخن ما: سعدي از فروتنی و تواضع و احترام بشخصیّتها اینکه طور نتیجه گرفته است یکی قطره باران
ز ابري چکید || خجل شد چو پهناي دریا بدید که جائی که دریا است من کیستم || گر او هست حقّا که من نیستم چو خود را
بچشم حقارت بدید || صدف در کنارش ز جان پرورید سپهرش بجائی رسانید کار || که شد نامور لؤلؤ شاهوار بلندي از آن یافت
کو پست شد || در نیستی کوفت تا هست شد 2- در آن روز که پیغمبر ص مردم را بوسیلهي قرآن راهنمائی میفرمود علما و
دانشمندان مدینه فقط یهودیها بودند که بوسیلهي تورات از تاریخ و تمدّن پیشینیان خود براي مردم نقل میکردند و افکار و عقاید
آنها را بخود متوجّه کرده بودند اینکه آیه مطالب مؤثّر آنها را با بیان مخصوص براي مردم یادآور میشود تا بیشتر در دلها جایگیر
شود، مثلی است میگویند: گذشته آموزگار آینده است، مهمتّرین نتیجهي تاریخ عبرت از گذشته براي اصلاح آینده است، جرجی
زیدان در تاریخ تمدّن مینویسد: معاویه غلامی داشت که شبها برایش تاریخ سلاطین گذشته را میخواند و منصور خلیفهي عبّاسی
میگفته است: بازرگانان را حساب باید و پادشاهان را تاریخ 3- اینکه آیات مطابق آئین تعلیم و تربیت بهمان چه در نظر یهود و
تربیت شدگان آنها مسلم بوده است توجّه میدهد و از آن نتیجه [ صفحه 492 ] میگیرد و براي آنها وسیلهي عبرت و سرمشق قرار
میدهد. 4- افسانههاي تورات براي ما تاریک است و مشکوك گرچه مفسّرین اینکه افسانهها و رجال آن را با اسمهاي معیّن
نوشتهاند باستناد روایت از امام و مفسّرین اوّل، ولی براي ما نتیجه ندارد بلکه جایز نیست نقل و روایت یک سرگذشت مبهم و
تاریکی را بامام نسبت بدهیم و یا بگذشتگان، و آنچه مهم است که باید از آن استفاده کنیم همان است که در قرآن است و مردم
آن روز را که باین قضایا آشنا بودهاند بآن متوجّه میکند و دستاویز پند و عبرت قرار میدهد، و ثابت میکند که بهانهگیري و
داوطلبی و تحقیر اشخاص و اعتراض و نافرمانی پیشوا و فرار از جنگ نتیجهاش همان است که گذشتگان شما بطوري که میدانید
[ کردند و دیدند شما خدا را بشناسید و از گذشته عبرت بگیرید و از دستور پیغمبر سرپیچی نکنید. [ صفحه 493
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 248 تا 252
وَ قالَ لَهُم نَبِیُّهُم إِن آیَۀَ مُلکِه أَن یَأتِیَکُم التّابُوت فِیه سَ کِینَۀٌ مِن رَبِّکُم وَ بَقِیَّۀٌ مِمّا تَرَكَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تَحمِلُه المَلائِکَۀُ إِن فِی
ذلِکَ لَآیَۀً لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ [ 248 ] فَلَمّا فَ َ ص لَ طالُوت بِالجُنُودِ قالَ إِن اللّهَ مُبتَلِیکُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنه فَلَیسَ مِنِّی وَ مَن لَم یَطعَمهُ
فَإِنَّه مِنِّی إِلاّ مَن اغتَرَفَ غُرفَۀً بِیَدِه فَشَرِبُوا مِنه إِلاّ قَلِیلًا مِنهُم فَلَمّا جاوَزَه هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَه قالُوا لا طاقَۀَ لَنَا الیَومَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ
قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُلاقُوا اللّه کَم مِن فِئَۀٍ قَلِیلَۀٍ غَلَبَت فِئَۀً کَثِیرَةً بِإِذن اللّه وَ اللّه مَعَ الصّابِرِینَ [ 249 ] وَ لَمّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ
صفحه 238 از 298
قالُوا رَبَّنا أَفرِغ عَلَینا صَبراً وَ ثَبِّت أَقدامَنا وَ انصُرنا عَلَی القَوم الکافِرِینَ [ 250 ] فَهَزَمُوهُم بِإِذن اللّه وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاه اللّه المُلکَ وَ
الحِکمَ ۀَ وَ عَلَّمَه مِمّا یَشاءُ وَ لَو لا دَفع اللّه النّاسَ بَع َ ض هُم بِبَعض لَفَسَ دَت الَأرض وَ لکِن اللّهَ ذُو فَضل عَلَی العالَمِینَ [ 251 ] تِلکَ آیاتُ
صندوق چوبی وسیلهي چوبی «ُ التّابُوت » : 1265 معنی لغات - اللّه نَتلُوها عَلَیکَ بِالحَق وَ إِنَّکَ لَمِنَ المُرسَلِینَ [ 252 ] -قرآن- 1
از مصدر فصل بمعنی جدا کردن و جدا شدن. « فَصَلَ » . وقار و آرامش و سنگینی و ترسناکی « سَکِینَۀٌ » . مخصوص براي برداشتن مرده
از مصدر اغتراف بمعنی با مشت « اغتَرَفَ » . همان نهر است که جوي وسیع باشد که هم با سکون و هم با زبر راء تلفّظ میشود « نهر »
دسته و گروه. « فِئَۀٍ » . مقدار یک مشت آب و مانند آن و اطاق داخل اطاق دیگر و صندوقخانه و پستوي خانه « غُرفَۀً » . آب برداشتن
از مصدر افراغ بمعنی ریختن آب و خالی کردن ظرف و ریختن طلا در قالب و فرود آوردن صبر و شکیبائی بر انسان که « أَفرِغ »
- 356 -قرآن- 443 - 297 -قرآن- 347 - 142 -قرآن- 286 - 96 -قرآن- 133 - 26 -قرآن- 85 - آرام کردن خاطر از بیتابی باشد. -قرآن- 13
476 ترجمه: [آنگاه] پیغمبرشان بآنان گفت: نشانهي حکومت طالوت اینکه است که صندوقی براي شما آورد که - -451 قرآن- 467
در آن از سوي خدايتان سرمایهي دل آرامی شما باشد و هم چیزي از بازماندهي فرزندان موسی و هارون [دارد] که فرشتگان آن
صندوق بدوش میبرند و البتّه براي شما در آن نشانهي [درستی پادشاهی طالوت] است اگر مؤمن و حق پذیر باشید 249 و چون
طالوت لشکر خود جدا کرد [و روانه شد] گفت: خدا شما را برودي که [بر سر راه دارید] آزمایش میکند پس آنکه از آن بنوشد
از سپاه من [ صفحه 494 ] [و فرمانبردار من] نباشد و آنکه ننوشد مگر باندازهي یک مشت خود از سپاه من باشد پس همه از آن
نوشیدند مگر چند تنی اندك. و چون او و پیروانش از آب گذشتند آن گروه نافرمان و بددل گفتند: ما را توان برابري جالوت و
لشکرش نباشد و آنها که در گمان از دیدار پروردگار خود بودند گفتند: چه بسا دستهاي اندك که بفرمان و سرنوشت خداوند
چیره بر گروه بسیار شود چه خدا با مردم شکیبا است. 250 و چون در برابر جالوت و لشکرش ایستادند گفتند: خدایا بما شکیبائی
ببخش و پايمان استوار بدار و بر گروه کافران ما را یاري بده. 251 پس آنان را بفرمان و سرنوشت حق شکستند و داود جالوت را
بکشت و خدا باو پادشاهی و دانشمندي بخشید و از آنچه خواست و مصلحت بود باو آموخت و اگر خداوند مردمی را بگروهی
دیگر جلو نگیرد البته زمین و مردم روي آن نابود شوند ولی خدا بخشنده بر جهانیان است [که نگهبان ایشان است]. 252 اینها [که
براي تو گفتیم] نشانههاي قدرت خداوندي است که بدرستی و استواري برایت میخوانیم چون تو نیز یکی از پیامبرانی [که از عالم
غیب اینکه حقایق بتو الهام میشود]. سخن مفسّرین: یَأتِیَکُم التّابُوت-ُ 248 فخر: متخصّصین اخبار گفتهاند: تابوت را خدا براي آدم
فرستاد و صورت پیغمبرها در او نقاشی شده بود. پس از آدم اولادش آن را بارث بردند تا بیعقوب رسید و بعد از او بنی اسرائیل و
24 روح البیان: تابوت صندوقی - در جنگ از آن استفاده کرده بودند و بواسطهي معصیت آنها بدست دشمنانشان افتاد. -قرآن- 1
بوده است که در آن تورات مینهادهاند و پس از حضرت موسی بواسطهي گناه و نافرمانی مردم از میان آنها گم شد. إبن عبّاس
گفت: چون موسی الواح را انداخت و شکست پاره لوحها را جمع کرد و در اینکه صندوق نهاد. [ صفحه 495 ] فِیه سَکِینَۀٌ- 248
17 وهب بن منبّه از بعضی علماي بنی اسرائیل - طبري: مجاهد گفته است: سکینه سري دارد مثل سر گربه و دو بال دارد. -قرآن- 1
نقل کرده است: سکینه سر گربهي مرده است که چون از میان تابوت صداي گربه بلند میشد یقین میکردند که فاتح خواهند شد.
إبن عباس گفته است: طشت طلا بوده است که دل پیغمبرها را در آن شستشو میدادهاند. و باز وهب بن منبّه گفته است: رحمت و
نسیمی بوده است از جانب خداوند که در هنگام اختلاف بنی اسرائیل سخن میگفته است. عطاء بن ابی رباح گفته است: سکینه آن
است که بدانید از جانب خداوند است و موجب آرامش خاطر شما بشود. کشف نوشته است: هر که بر بساط دولت و دین از جام
معرفت شربتی یافت ساقی آن شربت سلطان سکینه بود. و سلطان سکینه را مقرّ عزّ دار الملک دل آمد و لطیفهي دل منزلگاه صفت
قدم آمد. بسا فرقا که میان دو قوم است قومی که سکینهي ایشان در تابوت و تابوت در تصرّف بنی اسرائیل گه اینجا و گه آنجا گه
یحول » . چنین، و گه چنان. و قومی که سکینهي ایشان در دل ایشان درید صفت حق نه آدمی را بر آن دست، نه فرشته را بر آن راه
صفحه 239 از 298
سپردهاي است میان آدمی و دل او. شبلی گفت: از آنجا که حقایق سرّ است پردهها فرو گشادند و حجابها برداشتند « بین المرء و قلبه
تا بسی کارهاي غیبی بر سر ما کشف کردند. دوزخ را دیدم بسان اژدهائی غرّنده و شیري درنده که بخلق مییازید و ایشان را بدم،
در خود میکشید. مرا دید شکوهیش کرد نصیب خود از من خواست هر چه جوارح و اعضاي ظاهر بود بوي دادم و باك نداشتم از
سوختن آن، که از سوز باطن خودم پرواي سوز ظاهر نبود پیر طریقت گفت: همه آتشها تن سوزد و آتش دوستی جان. بآتش
جانسوز شکیبائی نتوان کرد: گر بسوزد گو بسوز و ور نوازد گو نواز || عاشق آن به کو میان آب و آتش در بود گفت چون نهاد و
صورت شبلی باتش دادم نوبت بدل رسید از من دل خواست گفتم: در بازم و باك ندارم بسرم ندا آمد که اي شبلی دل را یله کن
که دل نه از آن تو است [ صفحه 496 ] و نه در تصرّف تو. دل در قبضهي ما است که معدن دیدار ما است دل در ید ما است که
بستان نظر ما است دل در یمین ما است که منزلگاه اطّلاع ما است اي شبلی اگر لابد دل بخرج میباید کرد و میباید سوخت دریغ
بود که باین آتش صورت بسوزي پس باري بآتش عشق بسوز. دل را تو بنار عشق بریان کن || و انگاه نظر ز دل سوي جانان کن
گرز آنک براه پیشت آمد معشوق || اینکه جمله بپیش پاي او قربان کن روح البیان: بعضی از صاحب نظران گفتهاند: سکینه نام سه
چیز است: اوّل- همانکه ببنی اسرائیل دادهاند و در اینکه آیه اسم برده است. دوّم- لطیفهي خداوندي است که بر زبان اهل دل
معرفت و حکمت میدهد همانطور که ملک بر دل پیغمبر وحی و الهام میکند و موجب آسایش درون و کشف اسرار و نهانیها
میشود سوّم- آن است که بر دل پیغمبر و مؤمنین وارد شد و وسیلهي تقویت و آسایش و فرح براي آنها بود و ترسشان مرتفع شد و
و بعضی دیگر گفتهاند: تابوت دل « فانزل السّ کینۀ علی رسوله » : دلهاشان تسلّی یافت و همان است که در قرآن توصیف شده است
است و سکینه علم و اخلاص و ذکر خدا است که دلها را آرام میکند و آوردن ملائکه جایگیر شدن علم و اخلاص است در دل.
تأویلات: در اینکه آیه توضیح داده شده است: لیاقت سلطنت نشانهاي دارد و آن فراگیر شدن شکوه و ارزش یک فرد برجسته و
شایسته بر دل مردم بطوري که فرمانش را از دل و جان میپذیرند و اینکه نشانه خاصیّتی است که ایرانیهاي قدیم آنرا [خوره]
مینامیدند. و چون اینکه خاصیّت در پادشاه نمایان شود آن را [کیان خوره] مینامند و بعد آن را فره مینامیدند و میگفتند: فریدون
فره داشت و از کیکاوس فره دور شد و مردم پی کسی میگشتند که داراي فره باشد آن را در پادشاه فرخنده کیخسرو یافتند و آن
[ فره را تابوت نامیدند چون معنی آن رجوع و بازگشت است و کیخسرو داراي اینکه خاصیّت بود که از جانب خدا [ صفحه 497
و هم در تأویلات است: و هم در تأویلات است: -پاورقی- .«191» عت امرش در دلها برقرار بود و موجب بازگشت سلطنت او شد
70-68 ممکن است تابوت طلسمی باشد که وسیلهي ظفر بر دشمن بشود چنانکه گفتهاند: اشکالی در آن بوده است مانند سر انسان
237- پاورقی- 235 - .«192» و گربه و دم گربه همانطور که درفش کاویان طلسمی داشته است موجب فتح و ظفر ایرانیها بر دشمن
تَحمِلُه المَلائِکَۀُ- 248 طبري: إبن عبّاس گفته است: ملائکه آن را میان آسمان و زمین حرکت میدادند و نزد طالوت بر زمین نهادند.
23 [ صفحه 498 ] مُبتَلِیکُم بِنَهَرٍ- 249 - وهب بن منبّه گفته است: دو گاو آن را میبردند و چهار ملک آن را بجلو میراندند. -قرآن- 1
اینکه کلمه با فتحها و سکون آن هر دو قرائت شده است. و کلماتیکه با سه حرف است و وسط آن حرف حلق است همینطور با فتح
21 مَن اغتَرَفَ غُرفَۀً- 249 کشف: إبن کثیر و نافع و ابو عمر و با صداي - و سکون وسط تلفّظ کرده مثل بحر، سحر، شعر. -قرآن- 1
بالاي غین تلفّظ کردهاند و دیگران با صداي جلو خواندهاند. با قرائت بضم غین اسم است براي مقدار ظرفیّت مایع باندازهي یک
23 الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُلاقُوا رَبِّهِم- 249 مجمع: 1- ظنّ - مشت. با تلفّظ بفتح مصدر است بمعنی یک مشت آب برداشتن. -قرآن- 1
بمعنی علم است یعنی یقین داشتند که برستاخیز با حق برابر میشوند. 2- یعنی در دل میاندیشیدند و اندیشهي دل گاه با یقین است
51 فخر: قتاده گفته است: اینکه آیه مردم مؤمن را معرّفی کرده است که گمان دارند خدا را ملاقات - و گاه با گمان. -قرآن- 1
میکنند و نگفته است: یقین دارند براي اینکه مقصود از ملاقات خدا مرگ است و چون تسلیم بمرگ هستند و یقین ندارند بچه
صورتی میمیرند در جنگ یا غیر آن از اینکه جهت به اینکه گونه توصیف شدهاند. لَو لا دَفع اللّه-ِ 25193 مجمع: قرائت مشهور
صفحه 240 از 298
ما نزع اللّه بالسّلطان اکثر ممّا نزع » با الف قرائت کرده است و حسن بصري گفته است یعنی « دفاع » است بدون الف ولی نافع « دفع »
فخر: چون انسان موجودي است اجتماعی و اجتماع دور یکدیگر موجبفخر: چون انسان موجودي است اجتماعی و «193»« بالقرآن
211 [ صفحه 499 ] میشود که در منافع و خواستههاي خود با یکدیگر - 24 -پاورقی- 209 - اجتماع دور یکدیگر موجب -قرآن- 1
ناسازگار شوند و میان آنها جنگ و اختلاف و فساد تولید میشود از اینکه جهت براي جلوگیري از اختلاف و نابودي مردم قانونی
بوسیلهي الهام پیغمبرها معیّن شده است که اگر بآن رفتار کنند جنگ و فساد مرتفع میشود و اینکه قانون محتاج است بافرادي که آن
را اجرا کنند آنها پادشاهان و زمامداران هستند که خدا بآنها توانائی و نیروي فرماندهی عنایت میکند تا بواسطهي اجراي قوانین از
یعنی دین اسلام و فرماندهی دو برادر و همزاد هستند. « الاسلام و السّلطان توأمان » : فساد جلوگیري شود از اینکه جهت پیغمبر فرمود
دین اسلام فرمانده است و پادشاه نگهبان او است. نَتلُوها عَلَیکَ بِالحَق-ِّ 252 فخر: در « الاسلام امیر و السّلطان حارس » : و نیز فرمود
مقصود از اینکه آیه چند احتمال است. 1- آنچه از اینکه مطالب بتو الهام کردیم درست است و استوار که علماي یهودي و مسیحی
نمیتوانند آن را نادرست شمارند چون کتابهاي خودشان شاهد اینکه حقایق است. 2- اینها از طرف خداوند است و حق است نه
افسانهي بیهودهي جادوگران و نه وسوسهي شیطان 3- تو اینها را بوسیلهي وحی از طرف خدا یاد گرفتهاي و پیغمبر هستی، نه از
مردم و مدرسه و کتاب. 4- بموجب اینکه سرگذشتها تو مطّلع شدي که پیغمبرهاي پیشین هم گرفتار بدرفتاري مردم بودهاند و
- لازمهي راهنمائی و تربیت است که رهبر و مربّی با مردم نادان سر و کار داشته باشد پس تو غمگین مباش و آزرده مشو. -قرآن- 1
28 سخن ما: 1- روي سخن با یهود و آنهائی است که مردم از علوم و عقاید آنها استفاده میکردند. و یادآوري میکند که آن
تابوت و سکینه که وسیلهي شرافتشان بود میدیدند و میخواندند باز یک عدّه نافرمانی میکردند و پی هوي و هوس میرفتند ولی
شما عبرت بگیرید و بدانید که نتیجهي ایمان کامل موفّق شدن است و عاقبت نافرمانی دستور پیشوا محرومیّت است و بدنامی که
توجّه میدهد مردم را بمطالعهي تاریخ گذشته و حاضر تا « لَو لا دَفع اللّه الخ » هنوز هم روش بد آنها بگوش شما میرسد. 2- جملهي
478 [ صفحه 500 ] شکست ملّتها براي مصلحت اجتماع است که از آن گزیري نیست. 3- آیت آخر - بفهمند غلبه و -قرآن- 456
براي روشن کردن اذهان است که اگر کسی احتمال دهد در دل پیغمبر دغدغهاي تولید میشود باین جملهها خاطرش را آرام
میکنند که جاي تردید براي دیگران هم نباشد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 253
تِلکَ الرُّسُل فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض مِنهُم مَن کَلَّمَ اللّه وَ رَفَعَ بَعضَهُم دَرَجات وَ آتَینا عِیسَی ابنَ مَریَمَ البَیِّنات وَ أَیَّدناه بِرُوح القُدُس وَ
لَو شاءَ اللّه مَا اقتَتَلَ الَّذِینَ مِن بَعدِهِم مِن بَعدِ ما جاءَتهُم البَیِّنات وَ لکِن اختَلَفُوا فَمِنهُم مَن آمَنَ وَ مِنهُم مَن کَفَرَ وَ لَو شاءَ اللّه مَا اقتَتَلُوا وَ
434 ترجمه: 253 اینکه پیامبران که [نامشان یاد شده است] دستهاي ز ایشانرا بر دسته- اي - لکِن اللّهَ یَفعَل ما یُرِیدُ [ 253 ] -قرآن- 1
دگر برتري دادیم: از آنها کسی بود که خدا با او سخن گفت و دستهاي درجهشان را بالا برد و بعیساي مریم نشانههاي نمودار دادیم
و بروح القدس پشتیبانیش کردیم و اگر سرنوشت خدا بود آنها که پس از پیغمبران بودند و نشانههاي نمودار داشتند با یکدگر
جنگ نمیکردند ولی با یکدگر ناسازگار شدند که دستهاي مؤمن شد و دیگري کافر و اگر خواست خدا بود جنگی در میانشان
253 کشف نوشته: [ 26 [ صفحه 501 - نمیبود لیکن خدا آنچه بخواهد میکند. سخن مفسّرین: تِلکَ الرُّسُل فَضَّلنا- 253 -قرآن- 1
ما ایشان را فضل دادیم بر یکدگر: آدم بکرامت در خلقت و نوح در اجابت دعوت و ابراهیم در خلّت و داود در زبور و در آواز و
ملک و نبوّت و سلیمان در سخن گفتن با مرغ و تسخیر با دو جن و شیاطین و ملک و علم و رسالت و موسی در مناجات و مکالمت
و عیسی از مادر بیپدر و زنده در آسمان و محمّد بقرآن و بدیدار شب معراج و مهر نبوّت و فردا بشفاعت. وَ رَفَعَ بَعضَهُم دَرَجات-ٍ
253 روح البیان: از تأویلات نجمیّه نقل کرده است: بلندي مرتبه و رفعت منزلت هر کس باندازهي ارتفاع شعاع روشنی و نور اوست.
صفحه 241 از 298
وَ الَّذِینَ » و چون علم نور و وسیلهي روشنی انسان است و خداوند دانش را وسیلهي ارتفاع درجه قرار داده است بموجب اینکه آیه
پس علم پرتوي است از روشنائی وحدت خداوندي که هر چه علم زیادتر باشد توحید کاملتر و ارتفاع درجه «ٍ أُوتُوا العِلمَ دَرَجات
بیشتر است پس قرب بحضرت وحدانیّت باندازهي ارتفاع و غلبهي نور توحید است بر تیرگی وجود امکانی. و مراتب انبیا هم
باندازهي غلبهي نور توحید آنها است بر تیرگی وجود امکانی آنها و چون در وجود خاتم انبیا نور توحیدش بر ظلمت وجودش
غالب بود تیرگی وجود او در تجلّی صفات جلال و جمال حق محو و نابود شده بود از اینکه جهت از همهي انبیا درجهاش بالاتر بود
30 -قرآن- - قرآن- 1 - .«ٌ قَد جاءَکُم مِنَ اللّه نُورٌ وَ کِتاب مُبِین » : چون نور کامل بود زیرا که خداوند او را نور نامیده است در اینکه آیه
1011 وَ آتَینا عِیسَ ی ابنَ مَریَمَ البَیِّنات-ِ 253 روح البیان: مقصود از بیّنات انجیل است و زنده کردن مرده و - -345-303 قرآن- 957
ساختن شکل مرغ از گل و پرواز کردن آن و اشاره است بتوبیخ یهود که منکرش بودند و مسیحیها که در حقش افراط کردند و از
18 [ صفحه 502 ] فخر: ابو مسلم - 45 بِرُوح القُدُس-ِ 253 : -قرآن- 1 - مرتبهي پیغمبري بالا بردند و فرزند آفریننده نامیدند. -قرآن- 1
گفته است: ممکن است مقصود آن روح پاك باشد که خدا در او دمیده است و موجب امتیاز او از سایر موجودات شده است که از
نطفهي مرد و زن پیدا میشوند و او از زن تنها پیدا شده است و همین روح پاك پشتیبانش بوده است و موجب پیشرفت او. حافظ از
روح القدس مسیح اینطور یاد کرده است: فیض روح القدس ار باز مدد فرماید || دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد مَا اقتَتَلَ-
14 البَیِّنات-ِ 243 تنویر المقباس: یعنی آنچه در - 253 تنویر المقباس: یعنی اختلاف نمیکردند و دو دستگی در ایشان نبود. -قرآن- 1
12 وَ لَو شاءَ اللّه مَا اقتَتَلُوا- 253 کشف نوشته: اینکه حکم - کتابهاي یهود و مسیحیها نام و توصیف پیغمبر بوده است. -قرآن- 1
34 وَ لکِن اللّهَ - تکرار ندارد که هر یکی معنیئی را گفت، اقتتال اوّل اختلاف است، و اقتتال ثانی حقیقت قتل و محاربت. -قرآن- 1
یَفعَل ما یُرِیدُ- 253 ابو الفتوح نوشته است: ابو حنیفه نعمان بن ثابت گوید: روزي در نزدیک صادق جعفر بن محمّد علیهما السلام
شدم و او را سلام کردم چون بدر آمدم موسی بن جعفر علیهما السلام را دیدم در دهلیز سراي بکتّاب نشسته و سخت کوچک بود.
خواستم تا او را امتحان کنم گفتم: غریبی که بشهر شما رسد کجا قضاي حاجت کند! گفت: از کنار جویها و زیر دار میوهها و
پیرامن سرایها و رهگذارها و مسجدها اجتناب کند و آنجا که خواهد جز اینکه جایها قضاء حاجت کند. گفت: چون اینکه بشنیدم از
38 [ صفحه 503 ] م یابن رسول اللّه نکو گفتی. معصیت بنده از کیست! در من نگریست و - او در چشم من افتاد بوقع تمام -قرآن- 1
گفت: بنشین تا تو را خبر دهم من بنشستم. گفت: حال معصیت از چند وجه بیرون نیست: یا از خدا است یا از بنده؟ یا از خدا و
بنده. اگر از خدا است دون بنده خدا از آن عادلتر است که بنده را بفعلی که او نکرده مؤاخذه کند که بس اینکه ظلم باشد. و اگر
از خدا و بنده است پس او شریک بنده باشد و قوي و اولیتر باشد بانصاف بندهي ضعیفش. و اگر از بنده است تنها، لا جرم امر باو
است و نهی او را است و ثواب و عقاب متعلّق باو است و بهشت و دوزخ براي او است. ابو حنیفه گفت: چون اینکه بشنیدم گفتم:
745 فی ظلال: اختلاف طبیعت و فکر و شعور آفریدگان از سنّتهاي - پاورقی- 743 - .«194»« ذرّیّۀ بعضها من بعض و اللّه سمیع علیم »
الهی است که با وحدت اصل و منشأ مخلوق بانواع جور بجور و مختلف درآید چون خداوند آفریدگان خود را نسخهي مکرّر
نکرده و بمانند اوراق بکاربن نوشته یک نواخت نساخته است. طنطاوي: اینکه آیه موجب دلداري پیغمبر و دیگران است که در برابر
پیشآمدهاي روزگار آسوده خاطر باشند. سخن ما: بطوریکه حکما در بحث وجود گفتهاند: کلیهي موجودات در اصل آفرینش
یک حقیقت هستند و در خواص موجودیّت مختلف و در امتیازات نوعی و صنفی و فردي از یکدیگر جدا هستند. در اینکه آیه
اشاره شده است باین واقعیّت عمومی در آفرینش که پیغمبران هم از آن جدا نیستند و فقط در خواص و امتیازات فردي با یکدیگر
تفاوت دارند. 2- فلاسفهي اسلام مثل سبزواري در شرح منظومه چاپ اوّل ص 116 و دیگران در بحث علّۀ و معلول گفتهاند: انسان
در تمام جنبشها و کارهاي خود با اینکه [ صفحه 504 ] باراده و اختیار خود هست تحت فرمان یک فرمانده مرموزي است که خود از
آن بیخبر است: ما از اینکه آیه اینکه مطلب را میفهمیم: انسان با اینکه در کار خود آزاد است و بمیل خود دست بکار بد یا خوب
صفحه 242 از 298
میزند لیکن بفرمان دیگري است و از عالم دیگر الهام میگیرد پس اگر خواست خدا باشد مردم اقدام باختلاف و جنگ با یکدیگر
نمیکنند و ارادهي خداوند است که آفرینش انسان یک نواخت نبوده است و مختلف و جور بجور شدهاند و هر کسی براهی میرود
ولی مجازات و پاداش در کارهاي خوب و بد مربوط بخود انسان است که با توانائی خود اقدام ببد و خوب کرده است و اجباري در
کارش نبوده است خودش بد را پسندیده و بآن دست برده و سزایش را خواهد دید و یا خوب را تشخیص داده و انجام نموده و
پاداش آن باو میرسد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 254
- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِمّا رَزَقناکُم مِن قَبل أَن یَأتِیَ یَوم لا بَیع فِیه وَ لا خُلَّۀٌ وَ لا شَ فاعَۀٌ وَ الکافِرُونَ هُم الظّالِمُونَ [ 254 ] -قرآن- 1
22- با ضم و صداي جلو خاء گیاه شیرین مزه. دوستی، خوي و خصلت آدمی. همسر، دوست. -قرآن- 13 « خُلَّۀٌ » : 179 معنی لغات
ترجمه: 254 اي گرویدگان بحق،ّ از آنچه بشما روزي کردیم ببخشید پیش از آنکه فرا رسد آن روز که نه خرید و فروشی است و
نه دوستی و نه میانجیگري [چه خودداري از دستگیري بیچارگان کفر است و ستمکاري] و کافران ستمکارند و بس. فخر: ارتباط
اینکه آیه را بسابق چنین نوشته است: چون دشوارترین چیزها [ صفحه 505 ] براي انسان گذشت از جان است و مال پس از آنکه
فرمان بجهاد و گذشت از جان در آیت پیش صادر شد دنبالهي آن امر کرد ببخشیدن مال. سخن مفسّرین: أَنفِقُوا- 254 فخر:
مفسّرین اختلاف کردهاند که مقصود انفاق واجب است که زکات باشد و یا بطور کلّی است و اکثر گفتهاند مقصود انفاق است چه
9 رَزَقناکُم- 254 ابو الفتوح نوشته است: و حدّ رزق بگفتهایم پیش از اینکه، هر چه کسی را باشد - واجب چه غیر واجب. -قرآن- 1
که بآن منتفع شود و کس را نبود که او را از آن منع کند لا بَیع فِیه وَ لا خُلَّۀٌ- 254 فخر: إبن کثیر و ابو عمرو با صداي بالاي عین
213 سعدي هم مطلب اینکه - 11 -قرآن- 183 - قرائت کردهاند و بقیّه با صداي جلو خواندهاند و در معنی تفاوت ندارد. -قرآن- 1
جملهها را اینکه جور بیان کرده است: چو خود را قوي حال بینی و خوش || بشکرانه بار ضعیفان بکش اگر خود همین صورتی
چون طلسم || بمیري و اسمت بمیرد چو جسم اگر پرورانی درخت کرم || بر نیکنامی خوري لا جرم وَ الکافِرُونَ هُم الظّ الِمُونَ-
254 کشف نوشته: گفتهاند که ظلم بر سه قسم است: یکی میان بنده و نفس خویش دیگر میان بنده و بنده سه دیگر میان بنده و حقّ
و در مقابلهي اینکه سه قسم، اقسام عدالت است و عدالت مهین آن است که میان بنده و حق است و آن ایمان است. همچنین ظلم
-36- قرآن- 1 - .« وَ الکافِرُونَ هُم الظّ الِمُونَ » مهین آن است که میان بنده و حق است و آن کفر است، از اینجا گفت ربّ العالمین
459 [ صفحه 506 ] فخر: چون کافران براي روز گرفتاري کار نیک نکردند ستمکار هستند و چون انفاق نکردند - قرآن- 422
ستمکارند و چون توقّع غلط داشتند و انتظار شفاعت از غیر لایق، بخود ستم کردهاند. ابو الفتوح نوشته: کافران ظالمانند براي آنکه
عبادت نه بجاي خود مینهند و روا بود که گوئیم: معنی آن است که ظالم نفس خودند بآن معنی که بفعل کفر مستحق ضرر
عقوبتند. مجمع: جهت تخصیص کافر بظلم آن است که: ستم کافر آخرین اندازهي ظلم است که کفر باشد و محرومیّت از دوستی و
شفاعت و هیچ ستم دیگر باین اندازه نیست و مؤمن اینطور محرومیّت ندارد. سخن ما: چون امتیازات و مشخّصات خارجی در برابر
مزایاي ذاتی انسان هیچ ارزش ندارد خواه در زندگی مادّي و خواه در زندگی معنوي از اینکه جهت یادآوري میشود: از آنچه در
خور آدمی است که نوعدوستی و گذشت از مال است استفاده کنید براي روزي که همه دستاویزها از شما گرفته میشود و دسترس
بجائی ندارید. و کافر یعنی منحرف از جادهي مستقیم بخود ستم میکند که امیدش بجاه و مال است و از آنچه در خود دارد و باو
افزوده شده است براي تأکید و فهماندن همین است که « الکافرون » که دنبال کلمهي « هم » عنایت شده است بهره نمیبرد. و کلمهي
[ کافر خودش بموجب کفرش بر خودش ستم میکند که اندیشهي دستگیري بیچارگان نمیکند [ صفحه 507
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 255
صفحه 243 از 298
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 255
اللّه لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الحَیُّ القَیُّوم لا تَأخُ ذُه سِنَۀٌ وَ لا نَوم لَه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض مَن ذَا الَّذِي یَشفَع عِندَه إِلاّ بِإِذنِه یَعلَم ما بَینَ
أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم وَ لا یُحِیطُونَ بِشَ یءٍ مِن عِلمِه إِلاّ بِما شاءَ وَسِعَ کُرسِیُّه السَّماوات وَ الَأرضَ وَ لا یَؤُدُه حِفظُهُما وَ هُوَ العَلِیُّ العَظِیمُ
وابسته بخود، بیآغاز، بیمانند، و در کتب لغت اینکه کلمه را از اسمهاي خاص خدا «ُ القَیُّوم » : 393 معنی لغات - 255 ] -قرآن- 1 ]
تخت، صندلی. « کرسی » . بمعنی چرت و نیمخواب و حالت سستی پیش از خواب « وسن » با کسر سین از مادّهي « سِنَۀٌ » . شمردهاند
140- 26 -قرآن- 132 - از مصدر اود بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی سنگین بودن کار و در تنگی قرار گرفتن از کار. -قرآن- 13 « یؤد »
13 ترجمه: 255 خدا است که جز او خدائی نیست او زنده است و پاینده، بخود وابسته و بیمانند. - برتر و شریفتر. -قرآن- 1 « العَلِیُّ »
نه او را خواب گیرد و نه نیمخواب. آنچه در آسمانها و زمین است ملک او است. کی است که به پیشگاه او میانجی شود مگر
بفرمان و سرنوشت او. بداند آنچه مردم در پیش دارند و پشت سر گذاردهاند. ز علم او کس را خبر نباشد جز آنچه او خواسته.
کرسی و جایگاه فرمانروائی او بگنج آسمانها و زمین است و نگاهداري آنان نه بر او دشوار است و نه سنگین پس او است برتر و
بزرگتر [از جهان و جهانیان]. سخن مفسّرین: اللّه لا إِلهَ- 255 کشف نوشته: اللّه نام خداوندي که ذات او صمدي و صفات او
17 بر یاد تو بیتو روزگاري دارم || در دیده ز - سرمدي بقاء او ازلی و بهاء او ابدي. جمال او قیّومی و جلال او دیمومی: -قرآن- 1
صورتت نگاري دارم اللّه یادگار دل دوستان است. اللّه شاهد جان عارفان است. اللّه سور سرّ والهان است اللّه شفاء دل بیماران است.
اللّه چراغ سینهي موحّدان است. اللّه نور دل آشنایان است و [ صفحه 508 ] مرهم دل سوختگان است. اندر دل من عشق تو چون نور
یقین است || بر دیدهي من نام تو چون نقش نگین است در طبع من و همّت من تا بقیامت || مهر تو چو جان است و وفاي تو چو
دارد و بنام وي نازد آنگه دل خویش با مهر غیري « اللّه » گفت: کسی که بر زبان یاد « قدّس اللّه روحه » دین است پیر طریقت جنید
بود. شب معراج با سیّد گفت: یا عجبا « اللّه » پردازد بجلال و عزّ بار خدا که فردا در مقام سیاست تازیانهي عتاب بدو رسد و خصم او
کسی که مرا یافت دیگري را چه جوید! و او که مرا بشناخت بغیر ما چون پردازد! چشمی که تو را دید شد از درد معافی || جانی
که تو را یافت شد از مرگ مسلم. إِلهَ إِلّا هُوَ- 255 کشف نوشته: کلمهي اخلاص است که بندگان را بدان خلاص است: سی و
هفت جایگه در قرآن اینکه کلمه بگفته و عالمیان را بآن بخوانده و عملها بدان پذیرفته و پیغامبران بآن فرستاده. طریق عامهي
مسلمانان در توحید ایشان اینکه است امّا طریق اهل خصوص چنان است که حکایت کنند از آن. پیر طریقت در عموم احوال گفتی:
نکو گفت ««195» نفی العیب حیث یستحیل العیب عیب » : کمتر گفتی سرّ آن، روزي، پرسیدند جواب داد که « لا اله الّا اللّه » و « اللّه »
512 کی خندد اندر روي من بخت - 20 -پاورقی- 510 - شوریده روزگار که گفت: نکو گفت شوریده روزگار که گفت: -قرآن- 1
من از میدان تو || کی خیمه از صحراء جانم برکند هجران تو آرام من پیغام تو وین پاي من در دام تو || بستان شده از نام تو بر
جان من زندان تو جامی اینکه جمله را اینطور تجزیه و تحلیل کرده است: گرچه لا داشت تیرگی عدم || دارد الّا فروغ نور قدم
گرچه لا بود کان کفر و جحود || هست الّا کلید گنج شهود چون کند لا بساط کثرت طی || دهد الّا ز جام قدرت می [ صفحه
509 ] آن رهاند ز نفس بیش و کمت || وین رساند بوحدت قدمت تا نسازي حجاب کثرت دور || ندهد آفتاب وحدت نور دائم
آن آفتاب تابانست || از حجاب تو از تو پنهان است گر برون آئی از حجاب توئی || مرتفع گردد از میانه دوئی در زمین و زمان و
کون و مکان || همه او بینی آشکار و نهان تأویلات: چون او را غیري نیست پس هر چه را بپرستند خواه و ناخواه دانسته و ندانسته
آن عبادت متوجّه باو است. چون آفریننده و معبودي غیر حق نیست پس هر چه را اراده کنند منطبق بر او میشود. الحَیُّ القَیُّوم-ُ 255
کشف نوشته: خداوندي زنده همیشه پیش از همه زندگان زنده و بر زندگانی زندگان خداونده همه فانی گردند و او ماند زنده. -
20 ابو الفتوح نوشته است: مجاهد گفت: بهمه چیز او قیام نماید یعنی تولّاء همه کار او کند سعید جبیر گفت: قیوم آن - قرآن- 1
باشد که ابتدایش نبود. ضحّاك گفت: دائم باشد و معنی هر دو قول یکی است جز آنکه آن در گذشته گفت و اینکه در ناآمده.
صفحه 244 از 298
ربیع گفت: قیّوم قیّم باشد بر همه چیز بروزي و حفظ همه را او روزي دهد و او نگاه دارد. فخر 1- روش قرآن است که در
گفتگوي با مردم انواع مطلب از توحید و احکام و وظائف و قصّه بهم میامیزد تا تنوّع سخن و رفع ملال شنونده باشد و چون قسمتی
از احکام و قصهي گذشتگان در جلو گفته شده است باین آیه مردم را بحقیقت توحید متوجّه میسازد. 2- از علی علیه السلام روایت
شده است: در جنگ بدر از میدان برگشتم تا از پیغمبر خبر بگیرم که چه میکند! دیدم: سر بسجده دارد و میگوید: یا حی یا قیّوم و
هر چند مرتبه که رفتم و برگشتم میشنیدم که همین کلمات را میگوید نه چیز دیگر تا وقتی که ما پیروز شدیم او بهمین کار بود.
-3 چون هر ذکر و یاد بمناسبت شخص یاد شده ارزش دارد اینکه آیه جلال و کبریاي حق تعالی را وصف میکند پس در کمال
شرافت و اهمیّت است نسبت بالفاظ [ صفحه 510 ] و کلمات دیگر. 4- چون حق جل شأنه بینیاز از موجودات است و همگی
نیازمند باو هستند پس او وابسته بخود است و هر موجودي وابستهي باو است و چون علم و قدرت او بینهایت است پس در آفریدن
جهان با علم و اراده است نه مجبور. پس حی قیّوم یعنی: دانا و وابستهي بخود و غیر او وابستهي باو و نیازمند او و آفریدهي او. و
اینکه دو کلمه دو اصل توحید هستند که از اینکه دو اصل تمام مسائل علم توحید منشعب میشود. روح البیان: حی کامل مطلق یعنی:
آنکه جمیع آنچه داراي حس و ادراك است از او نیرو میگیرد و همهي آفریدگان وابسته باو هستند بطوري که هیچ حساسی از
پرتو علم او دور نیست و هیچ آفریده از کار او و آفرینش او جدا نیست و گفتهاند: اینکه دو کلمه اسم اعظم است و عیسی براي
زنده کردن مردهها با اینکه اسم دعا میکرد و در تأویلات نجمیّه است علت اینکه اینکه دو کلمه را اسم اعظم شمردهاند اینکه است
که: کلمهي حی بمعنی تمام اسما و صفات خداوندي است از قبیل حیات، علم، بصیرت، قدرت و غیره و قیّوم بمعنی نابودي و
احتیاج تمام موجودات در پیشگاه او پس اگر کسی صفت حی بر او جلوه گر شد تمام صفات حق تعالی براي او متجلّی و نمایان
است و در تجلّی صفت قیّوم تمام موجودات را فانی میبیند و جز قیومیت او و نابودي غیر او در پیش قدرت او نه چیزي میبیند و نه
از جائی دیگر طمع و انتظار دارد پس تعدد و جدائی در میان نخواهد ماند و آنوقت است که عظمت و حقیقت توحید حق براي
چنین کس مشهود است و زبان معاینهي فرد حقیقی بکار میافتد و دعا میکند نه زبان گوشتی انسان که مطالب زندگی روزانهي
خود را بیان میکند. از ابو یزید بسطامی اسم اعظم را پرسیدند گفت: اسم اندازهي معیّن ندارد ولی دل خود را از غیر در برابر
وحدانیّت و یگانگی خدا خالی و فارغ نگاه دارید آنگاه بهر اسم که میخواهید دعا کنید. تفسیر المیزان: حیات یک کیفیّت وجودي
است که آثار او علم و قدرت است. لا تَأخُذُه سِنَۀٌ وَ لا نَوم-ٌ 255 کشف نوشته: خفته که چشم و دل وي فرا خواب شود نائم است و
33 [ صفحه 511 ] خواب شود وسنان است. ربّ العالمین از هر دو پاك و منزه. مصطفی که بخفتی - چون چشم بیدل -قرآن- 1
181 ابو الفتوح نوشته است: - پاورقی- 179 - .«196»« تنام عیناي و لا ینام قلبی » خواب وي تا حدّ سنۀ بودي بیش نه که گفته است
مفسّران گفتند که: سنۀ خوابی باشد سبک و نوم خواب تمام باشد ابو هریره روایت کند که رسول علیه السلام گفت: قوم موسی
موسی را گفتند: خداي تو بخسبد! از او بپرس. موسی علیه السلام گفت: بار خدایا میپرسند که خواب تو را دریابد! خداي تعالی
گفت: من تو را معلوم کنم آنگه موسی را سه شبانه روز بیدار داشت پس از آن فرشته را فرستاد با دو قاروره. گفت: خداي میگوید:
اینکه قارورهها در دست دار امشب او آن در دست نگاه میداشت و جهد میکرد تا خوابش نبرد خوابش غلبه کرد و دستهایش بهم
آمد و قارورهها بر هم آمد و شکسته شد موسی از خواب درآمد قارورهها را شکسته دید، جبرئیل آمد و گفت: تو در خوابی دو
قاروره نگاه نمیتوانی داشتن اگر من بخسبم آسمان و زمین که نگاه دارد! بیضاوي: خواب حالتی است که فرامیگیرد حیوان را در
دنبالهي سستی اعصاب مغز بواسطهي بالا رفتن بخار رطوبتها و در نتیجه حواس او را از کار بازمیدارد. روح البیان: خواب زیاد
نتیجهي تنبلی و بیکاري است و چنین کسی ارزش در پیشگاه خداوند ندارد ابو یزید بسطامی گفت: آنچه یافتم از بیخوابی است
که شب را مانند روز بسر بردم. سعدي: سر آنگه ببالین نهد هوشمند || که خوابش بقهر آورد در کمند. عبده: علماي عصر اخیر
میگویند: خواب نتیجهي از کار افتادن فعالیّت مغز است بواسطهي مسموم شدن اعضا از سمی که از حرکت و اعمال روزانه تولید
صفحه 245 از 298
میشود و در اعصاب اثر میگذارد. [ صفحه 512 ] مَن ذَا الَّذِي یَشفَع الخ- 255 کشف نوشته است: آن کیست که پندارد که
پیر طریقت گفت: - « فقد خاب ظنّه و ضل سعیه » بیخواست او خود را کاري برسازد یا بیدانش او نفسی برآرد یا بیاو باو رسد
26 الهی پسندیدگان تو را بتو جستند به پیوستند ناپسندیدگان تو را بخود جستند بگسستند نه او که پیوست بشکر رسید نه - قرآن- 1
او که گسست بعذر رسید، اي برساننده در خود و رساننده بخود، برسانم که کس نرسید بخود. اي راه تو را دلیل فردي || فردي تو
و آشنات فردي ابو الفتوح نوشته است: بعضی اهل معانی گفتند: خداي تعالی باین آیه دل بندگان خود بخود میکشد عاجلا و
آجلا، چنان است که گفت: اي بنده اگر راغب دنیائی مرا است از من خواه و اگر امید کرامت آخرت داري، بشفاعت شفیعی، که
آن شفاعت بفرمان من است پس در دنیا و آخرت گزیر نیست تو را از من. مجمع: یعنی روز قیامت کسی براي کسی شفاعت
نمیکند مگر با امر و اجازهي خداوند چون مشرکین گمان میکردند. بتها برايشان شفاعت خواهند کرد، آنها را متوجّه میسازد. هر
مربوط به «ِ إِلّا بِإِذنِه » : کس لیاقت شفاعت داشته باشد بدون اجازه و امر او شفاعت نخواهد کرد. روح البیان: در تأویلات نجمیّه است
وعده داده شده است و مقصود از آن شفاعت است پس معنی جمله چنین است چه کس میتواند « مقام محمود » پیغمبر است که باو
61 نظامی: از شفاعت اینجور اظهار - در قیامت شفاعت کند مگر محمّد که از طرف خدا باو اجازه داده شده است. -قرآن- 43
امیدواري کرده است: غم نخورد آنکه شفیعش توئی || پایه ده قدر رفیعش توئی حاصلی ار نیست ز طاعت مرا || هست امیدي
20 [ صفحه - بشفاعت مرا وَسِعَ کُرسِیُّه-ُ 255 مجمع: در معنی اینکه جمله دو قول است: 1- إبن عباس و مجاهد: یعنی علم -قرآن- 1
513 ] خداوند گنجایش زمین و آسمان دارد و از امام باقر و صادق [ع] نیز همین معنی روایت شده است 2- کرسی یعنی سلطنت و
قدرت و معنی جمله چنین است: قدرت خداوند فراگرفته است آسمان و زمین را و همهي آنچه در آنها است. فخر: خداوند بهمان
طور که مردم سلاطین و فرمانروایان خود را دیدهاند عظمت و قدرتش را براي آنها توصیف میکند بجملههائی که معنی جسمانیّت
را میرساند از قبیل بر عرش و کرسی نشستن و امثال آنها فقطّ براي فهماندن است و توجّه اذهان. صهي گفتار کاشانی در تأویلات:
زمین و آسمان یعنی علم خداوند و مقصود از کرسی جایگاه علم او است که دل مؤمن باشد. و بگفتهي ابو یزید بسطامی: اگر عالم
و همهي آنچه در آن است هزار هزار مرتبه در گوشهاي از دل عارف قرار بگیرد هیچ احساس آن را نخواهد کرد چون گشادهتر از
قلب المؤمن من » : آن است که چیزي آن را پر کند و همین است که گفتهاند: کرسی خداوند عرش او است بمناسبت حدیث منقول
و چون معنی کرسی در لغت، عرش و تخت کوچک باندازهي قرارگاه یک نفر است دل را بآن تشبیه کرده است «197»« عرش اللّه
از نظر عظمت و اهمیّت دل پس کرسی یعنی دل مؤمن که عرش خداوند است و شایستهي گنجایش زمین و آسمان است.و چون
معنی کرسی در لغت، عرش و تخت کوچک باندازهي قرارگاه یک نفر است دل را بآن تشبیه کرده است از نظر عظمت و اهمیّت
«198» 474 مثنوي - دل پس کرسی یعنی دل مؤمن که عرش خداوند است و شایستهي گنجایش زمین و آسمان است. -پاورقی- 472
9 گفت پیغمبر که حق فرموده است || من نگنجم هیچ در بالا و پست - هم حدیث فوق را اینکه طور ترجمه کرده است: -پاورقی- 7
در زمین و آسمان و عرش نیز || من نگنجم اینکه یقین دان اي عزیز در دل مؤمن بگنجم اي عجب || گر مرا جوئی در آن دلها
طلب خود بزرگی عرش باشد بس مدید || لیک صورت کیست چون معنی رسید فی ظلال: اینگونه تعبیرات که در قرآن هست
ترسیم معانی ذهنی است بصورتهاي محسوس تا حقایق بیشتر و بهتر جاي گیر در نفوس گردد، پس وسعت کرسی و عاجز نبودن از
[ صفحه 514 ] نگهداري کنایه است از تجرید مطلق و تنزیه و قدرت کامل. سخن ما: همان است که در ترجمه و نقل از دیگران
نوشته و معنی شفاعت در آیت 48 . از همین سوره اظهار نظر شده است.
[